علامه طباطبائی«رحمةاللهعلیه» میفرمایند:
«وقتی از نجف به تبریز برگشتیم، میخواستیم خانهی خود را تعمیر کنیم، عمله و بنّایی پیدا کردیم، دیدم عمله خیلی خوب کار میکند، هر وقت هم که استادِ بنّا دستور به او نمیداد خودش یک کاری پیدا میکرد و انجام میداد، ظهر هم که شد نماز خوبی خواند و غذایش را خورد و بلند شد برای کار. نزدیکیهای عصر استاد بنّا گفت نردبان میخواهیم. به آن عمله گفتم در کوچهی آن طرفی آشنایی هست بروید بگوئید نردبانتان را برای خانهی فلانی بدهید. علامه میگویند: دیدیم برعکسِ صبح تا عصر که سریعاً کارها را انجام میداد در آوردن نردبان خیلی طول داد، بعداً که بنا بود مزدشان را بدهم و مرخص شوند به ایشان گفتیم که این سؤال برای من مانده که کارهای صبح تا عصرتان با نردبانآوردنتان متفاوت بود. آن شخصِ عمله گفته بود؛ حقیقتش کوچههایتان باریک بود و نردبان هم بلند، من خیلی مواظب بودم سر نردبان به کاهگلهای دیوارهای مردم نخورد، به همین جهت آوردن نردبان طول کشید. علامهی از نجف برگشته که مرحوم قاضی میگوید از 20 سالگی دارای چشم برزخی است، درجا میپرسند اخیراً حضرت آقا صاحبالزمان را دیدهاید؟ آن آقا هم میگوید بله.»