ظل السلطان ،عبدالحسین میرشکار مبارکه را که از آزادگان وشحاعان روز گار خودو محافظ جان مردم مبارکه بود وزندگی خود به شکار می گذراند را گفت: بیا تا این قریه ی مبارکه راتمام به نام تو کنم...
عبدالحسین گفت: مرابه آن احتیاجی نیست ، تفنگی دارم وزندگی خود را با آن می گذرانم ومرا کفایت است.
ظل السلطان گفت : بیا تا تورا تفنگی نیکو دهم.
عبدالحسین گفت: مرا همین تفنگ بسیار نیکوست...