ازآن زمان که به چشمم نگار زیبا شد
به مهر ورزی او روزگار زیبا شد
هزار گل بدمید و دلم بهار نشد
به ناگهان گلی آمد ، بهار زیبا شد
اگرچه میرشکارم دلم شکار نخواست
نگه به چشم تو کردم ، شکار زیبا شد
فرای مرز زمین و فرای مرز زمان
اگرچه تلخ ولی انتظار زیبا شد..
گل منی و فراقت چو خار اما شکر
برای دیدن روی تو خار زیبا شد
بسان تشنه ی افتاده در بیابان ها
به جای آب ، غبار سوار زیبا شد
هزار سال گذشت و هزار هم کم نیست
یک تو بود که صفر هزار زیبا شد
اگرچه فخرفروشی به مذهبم خوش نیست
به مذهبی که تویی افتخار زیبا شد...