سبک و قالب شعری مورد علاقه عرفانپور رباعی است، هر چند که در قالبهای دیگر به ویژه غزل نیز اشعار گوناگونی سروده است. همین علاقه باعث شده تا ششمین مجموعه شعر او که با نام «درباره تو» منتشر شده است نیز دربرگیرنده مجموعهای از تازهترین رباعیهای این شاعر جوان کشورمان باشد.
تنوع مضمونی در عین اشتراک حال و هوای عاشقانه و عارفانه در میانه تمامی اشعار، یکی از ویژگیهای شاخص این مجموعه است که اشعار آن بنابر ذوق و سلیقه شاعر در پنج فصل با نامهای «گل کردن گریه در گلوی دو سه ابر»، «آن نامه عاشقانه را یادت هست»، «تنهایی دسته جمعی آدمها»، «از زندگی مرگ چه میدانی تو» و «دستی برسان به شاخه دورتری» دستهبندی شده است.
این شاعر جوان سال گذشته مجموعه شعر «ناخوانده» را به عنوان پنجمین دفتر شعر خود منتشر کرد که آن اثر نیز دربرگیرنده مجموعهای از رباعیهای او بود و مورد استقبال بالای مخاطبان قرار گرفت.
ششمین دفتر شعر او نیز با گذشت دو ماه از انتشار آن تاکنون مورد استقبال دوستداران شعر و ادب قرار گرفته است. مجموعهای که انتشارات سوره مهر آن را با قیمت 7 هزار تومان روانه بازار نشر کرده است.
با هم بخشهایی کوتاه از این اثر خواندنی را میخوانیم:
پرده اول: گل کردن گریه در گلوی دو سه ابر
برگ از پی برگ، راز مجنون شدن است
رنگ از پی رنگ؛ در دگرگون شدن است
از راه رسیده با سبدهای انار
پاییز همیشه فصل دلخون شدن است
***
این خاک، محیط امتحانیست شگفت
در جان جوانهها، جهانیست شگفت
در چیدن حاصل است شیرینی عمر
با خنده داس، داستانیست شگفت
***
در باغ گشوده است گیسو، پاییز
گریان و بهانه گیر و کمرو، پاییز
هر سال به جشن رنگ بردهست مرا
ممنونم از این دختر هندو- پاییز-
***
شاید آه از دلش برآرد چون من
ابری شود و زار ببارد چون من
باید به صدای سنگ هم گوش دهم
شاید شنوندهای ندارد چون من
***
این قدر به تقدیر خدا فکر نکن
لب تشنه به ابر بیوفا فکر نکن
پیشانیات ای کویر! مواج شدهست
اینقدر به رودخانهها فکر نکن
پرده دوم: آن نامه عاشقانه را یادت هست؟
آنگاه که میرفت به غم پی بردم
از عمق وجودم به عدم پی بردم
من از دل خود هیچ نمیدانستم
تا برد دلم را به دلم پی بردم
***
تو ماهی و ما محاق خواندیم تو را
دریایی و باتلاق خواندیم تو را
تو معجزه پیمبرانی ای عشق!
شرمنده که اتفاق خواندیم تو را
***
یادت به زمان دیگری برده مرا
تا جوشش جان دیگری برده مرا
حیران نشان خودم بسکه غمت
هر دم به جهان دیگری برده مرا
***
ای خفته دشته وهم! باری برخیز
در حرف تو، نیست اعتباری برخیز
عالم، عشق است و هرچه جز عشق، عدم
ای عقل! اگر وجود داری، برخیز
***
دستور چرا برو تمنایش کن
با گریه بخوان و باز معنایش کن
آن نامه عاشقانه را یادت هست
در این همه بخشنامه پیدایش کن
***
چشمی بگشا، هدایتم کن ای عشق
یا هرچه شدم، شفاعتم کن، ای عشق
پرچانگی عقل، مرا آزردهست
گهگاه خودت نصیحتم کن، ای عشق
***
دیدار شگفتیست برای من و تو
بغض است و شکستن صدای من و تو
بر دوش همین قطره اشک افتادهست
ابراز تمام رازهای من و تو
پرده سوم: تنهایی دسته جمعی آدمها
شب مانده و چشمها پر از شبنمها
در حال عبورند دمادم غمها
در شهر شلوغ ما تماشا دارد
تنهایی دسته جمعی آدمها
***
از نور، نخی به جامهی صبح نبود
در مسجد شب، اقامهی صبح نبود
خواندیم و دریغا خبری از خورشید
در این همه روزنامهی صبح، نبود
***
با گردن کج گفت ترازو، نگران:
ارزان به فروش میرود سعی گران
با خرمن اندوختهی خود چه کنند
این چند رعیّت بدهکار به خان
***
یک پنجره، گلدانِ فراموش شده
یک خاطره، انسانِ فراموش شده
در خانه، جماعتی پی معجزهها
بر طاقچه، قرآن فراموش شده
***
فردای خطر، مرد خطر بسیار است
یاران نشسته را جگر بسیار است
تا هست، میان ما یتیم است «شکست»
«پیروزی» را ولی پدر بسیار است
***
ای بغض بهانه گیر من ای دل من
ای گریه ناگزیر من ای دل من
در پرده اول تو جان خواهم داد
ای تعزیهخوان پیر من ای دل من
پرده چهارم: از زندگی مرگ چه میدانی تو؟
انسان که اسیر مرگ شد مضطر شد
هر دم ز دری سوی دیگر شد
این کوشش بیهوده به جایی نرسید
جز اینکه طناب دار محکمتر شد
***
عمریست که بیهوده هراسانی تو
آسیمه به هر طرف گریزانی تو
یک عمر دویده تا تو را یافته است
از زندگی مرگ، چه میدانی تو؟
***
ماییم و هنوز حسرت زنده شدن
آری نه فقط زنده، برازنده شدن
انسان به گذشته میرود روز به روز
باید برویم رو به آینده شدن
***
از داغ تو روضهای شنیدم، رفتم
با اشک، بهشتی آفریدم، رفتم
بازارچهای بزرگ بود این دنیا
باران و غم تو را خریدم، رفتم
***
ای رفته به خواب، روح آواره تو
غیر از تو کسی نمیکند چاره تو
از خنده صبح ساده مگذر، شاید
با او خبر خوشیست درباره تو