کلینى در کافى به اسنادش از امام صادق علیه السلام نقل مى کند: حبرى (عالم یهودى ) خدمت امیرمؤ منان رسید و پرسید: اى امیر مؤ منان ! آیا هنگام عبادت ، پروردگارت را دیدى ؟ حضرت فرمود: واى بر تو! چشمان با مشاهده دیدگان او را نمى بینند؛ ولى قلبها باحقایق ایمان او را مى بینند)). امیر مؤ منان در مسجد کوفه بالاى منبر خطبه مى خواند. مردى برخاست که به او ذعلب مىگفتند، داراى زبانى بلیغ در خطبه و قلبى شجاع بود. گفت : اى امیرمؤ منان ! آیاپروردگارت را دیده اى ؟ حضرت فرمود: واى بر تو اى ذعلب ! من خدایى را که نبینم ، نمى پرستم . پرسید: اى امیر مؤ منان ! پس چگونه او را دیده اى ؟ فرمود: واى بر تو اى ذعلب ! دیدگان با مشاهده او را نمى بینند، ولى قلبها با حقایق ایمان او را مى بینند. واى بر تو اى ذعلب ! خداى من چنان لطیف است که لطفش به وصف در نمى آید و چنان عظیم است که با عظمت وصف نمى گردد و چنان بزرگ کبریاست که بابزرگى وصف نمى شود. در جلالت چنان جلیل است که با غلظت وصف نمى شود.قبل از هر چیز است و نمى شود گفت : پیش از چیزى است . بعد از هر چیز است و نمى شودبه او بعد گفت . اشیاء را خواسته ، اما نه با همت . درک کرده است ، اما نه با خدعه . درهمه اشیاست ، اما با آنها مخلوط نیست و از آن ها هم جدا نیست . ظاهر است ، نه به شکل مباشرت . متجلّى است ، نه با دیدن . دور است ، نه با مسافت . قریب است ، نه بانزدیک شدن . لطیف است ، نه با جسم داشتن ، موجود است ، نه بعد از عدم .فاعل است ، نه به اضطرار. صاحب تقدیر است ، نه با حرکت . زیاد مى شود، نه بااضافه . شنواست ، نه با آلتى . بیناست ، نه با اءداتى . اماکن حاوى او نمى شوند واوقات او را شامل نمى گردند، صفات او را محدود نمى کنند و خواب او را نمى گیرد.هستى او از اوقات سبقت جسته ، وجودش از عدم و ازلش از ابتدا پیشى گرفته است . باخلق مشاعر فهمیده مى شود که کسى براى او مشاعر قرار نداده و با تجهیر جواهر فهمیدهمى شود که جوهر ندارد و با ضد قرار دادن میان اشیا فهمیده مى شود که او ضد ندارد وبا خلق تقارن میان اشیا فهمیده مى شود که او قرین ندارد. نور را ضد ظلمت قرار داده استو خشکى را ضدترى و زبرى را ضد نرمى ، و سردى را ضد گرمى ، متباین ها را با هم جمع کرده و میان چیزهاى نزدیک ، دورى افکنده است که با تفریق ، بر مفّرق و با تاءلیف، بر مؤ لف دلالت مى کند. و این سخن خداى متعالى است : و من کل شى ء خلقنا زوجین لعلّکم تذکرون میان قبل و بعد، فاصله انداخت تا معلوم شود که اوقبل و بعدى ندارد و موجودات با غرایزشان گواهند که آفریننده غریزه آنها، غریزه ندارد و با موقت بودنشان اعلام مى کنند که براى قرار دهنده وقت آنها وقتى نیست . میان موجودات حجاب و مانع قرار داده تا معلوم شود میان او و خلقش حجابى نیست . پروردگاراست ، بدون این که خود پروردگارى داشته باشد و اله است ، بدون این که خود الهى داشته باشد. عالم است ، بدون اینکه معلوم باشد. سمیع است ، بدون اینکه مسموع باشد)).رساله حول الرؤ یه ، ص 123 - 121. |