خداوند بندگانی دارد که محبتشان نسبت به خدا فوق درک ماست. درباره حضرت شعیب علینبیناوآلهوعلیهالسلام نقل شده است که سالهایی طولانی گریه کرد تا چشمهایش نابینا شد. خدای متعال دوباره چشمهایش را به او برگرداند. باز سالها گریه کرد تا دوباره چشمش نابینا شد. باز خدای متعال چشمهایش را به او برگرداند. باز سالیانی گریه کرد. خداوند به او وحی کرد: اگر از ترس جهنم گریه میکنی، من جهنم را بر تو حرام میکنم. اگر آرزوی بهشت داری، من بهشت را در اختیار تو گذاشتم. دیگر چه میخواهی؟ عرض کرد: خدایا! تو میدانی گریه من، نه از ترس جهنم است و نه به خاطر رسیدن به بهشت، من تو را دوست دارم و خواستار لقای تو هستم؛ من میخواهم به تو نزدیک شوم. خدای متعال نیز به او وحی کرد که چون اینگونه هستی، من کلیم خودم را خادم تو قرار خواهم داد. داستان فرار حضرت موسی به مدین و ملاقات با دختران شعیب مقدمه بود برای اینکه موسی هشت یا ده سال برای شعیب شبانی کند.