«روزانهها»
دوست دارم مثل پرندگان پاییزی،
گاهبهگاه گم شوم
میخواهم وطنی پیدا کنم
وطنی نو
بیهیچ دیّاری
و خدایی که
مرا تعقیب نکند
و سرزمینی که
به دشمنیام برنخیزد
میخواهم از پوست خویش بگریزم؛
از صدای خویش
و از زبان خویش
میخواهم مثل شمیم بستانها بگریزم
میخواهم از سایهی خویش بگریزم
و از نشانی خویش
میخواهم از شرقِ خرافهها و ماران بگریزم
از خُلفا و از تمام پادشاهان
میخواهم مثل پرندگان پاییزی،
عشق بِورزَم؛
ای شرق چوبههای دار و دشنهها
و امیران
از تمام پادشاهان...
میخواهم مثل پرندگان پاییزی،
عشق بِورزَم؛
ای شرقِ چوبههای دار و دشنهها
و امیران
از تمام پادشاهان...
میخواهم مثل پرندگان پاییزی،
عشق بِورزَم؛
ای شرق چوبههای دار و دشنهها.
★★★★★
أحب طیور تشرین
الیومیات
أحب أضیع مثل طیور تشرین...
بین الحین والحین...
أرید البحث عن وطنٍ..
جدیدٍ .. غیر مسکون
وربٍ لا یطاردنی .
وأرضٍ لا تعادینی
أرید أفر من جلدی ..
ومن صوتی ..
ومن لغتی
وأشرد مثل رائحة البساتین
أرید أفر من ظلی
وأهرب من عناوینی..
أرید أفر من شرق الخرافة والثعابین ..
من الخلفاء ..
والأمراء ..
من کل السلاطین ..
أرید أحب مثل طیور تشرین ..
أیا شرق المشانق والسکاکین ...
والأمراء ..
من کل السلاطین ..
أرید أحب مثل طیور تشرین ..
أیا شرق المشانق والسکاکین ...
والأمراء ..
من کل السلاطین ..
أرید أحب مثل طیور تشرین ..
أیا شرق المشانق والسکاکین.