یک روز آقای رجایی تلفن کرد و پیشنهاد مسئولیتی را به من داشت که عذر خواستم. بار دیگر تلفن زد و خیلی محکم گفت عباس جمعه منزل من میآیی و پالتوی خودت را هم میآوری که دوباره با هم صحبت کنیم گفتم برای چه با خودم پالتو بیاورم؟
گفت: زمستان است و منزل من هم خیلی سرد است و چون در منزل بخاری نداریم ممکن است اذیت بشوی و سرما بخوری! گفتم مگر بخاری منزل شما چه شده؟ گفت لوله بخاری داخل شیروانی ما خراب شده و من هم هنوز فرصت نکردهام که داخل شیروانی بروم و آن را درست کنم به ایشان گفتم به آقانعمت (که مستخدم مدرسه کمال بود و این کارها را میکرد(1)بگویم که بیاید و آن را تعمیر کند؟
گفت: نه لازم نیست الآن پیش خودش میگوید حالا آقای رجایی چون وزیر شده کارش به جایی رسیده که از من میخواهد بروم لوله بخاری منزلش را درست کنم و ادامه داد نه این کار خودم است و یک روز باید این فرصت را پیدا کنم و بروم آن را درست کنم.
عباس صاحبزمانی