لیندا الدر، ریچارد پاول :
آموختن هنر تفکر نقادانه
هیچ چیز برای انسان سودمندتر از درست اندیشیدن نیست. مهم نیست کجا و در چه موقعیتی هستید و با کدام مسئله یا مشکل دست و پنجه نرم میکنید، در هر حال، چنانچه مهارت درست اندیشیدن را داشته باشید، برایتان بهتر است. بهعنوان یک مدیر، راهنما، کارمند، شهروند، عاشق، دوست، سرپرست فرزند - در هر موقعیت و قلمرویی از زندگیتان - خوب اندیشیدن به سود شماست. اندیشهی ضعیف و نادرست در عوض ناگزیر باعث بهوجود آمدن مسائل و مشکلاتی میشود، زمان و انرژی را هدر میدهد، و به ناکامی و درد و رنج میانجامد.
تفکر نقادانه هنر قاعدهمندی است برای اطمینان یافتن از اینکه در هر موقعیت و شرایطی از اندیشهتان به بهترین نحو ممکن - و البته در حد توان خود - بهره میگیرید. هدف عمدهی تفکر (اندیشیدن) "فهم درست اوضاع و احوال" در هر شرایطی است که در آن به سر میبریم. همهی ما همواره با گزینههای متعددی روبرو میشویم که ناگزیر باید دست به انتخاب بزنیم. برای بهترین انتخاب باید درستترین و مفیدترین اطلاعات را داشته باشیم.
در این یا آن موقعیت خاص، واقعا موضوع (یا مسئله) چیست؟ آیا میخواهند از من سوء استفاده یا بهرهکشی کنند؟ آیا فلان کس واقعا دلش برای من سوخته و قصد کمک به من را دارد؟ آیا وقتی فلان مدعا (عقیده) را باور میکنم، دارم خودم را فریب میدهم؟ نتایج و پیآمدهای احتمالی ناکامی در انجام فلان کار کدامند؟ اگر میخواهم کاری را انجام دهم، بهترین راه برای فراهم آوردن مقدمات آن چیست؟ چطور میتوانم در انجام کاری موفقتر باشم؟ آیا این بزرگترین مسئله یا مشکل من است، یا باید توجه خودم را به چیز دیگری معطوف کنم؟ اندیشیدن، پاسخ درست و مفید به چنین پرسشهایی است. اما برای اینکه بدانید تا چه حد خوب (یا بد) میاندیشید، باید بیاموزید که چگونه میتوانید منتقد واقعی و تاثیرگذار اندیشهی خودتان شوید، و برای این منظور باید روشها، اصول و قواعد درست اندیشیدن را بیاموزید.
با خودتان این پرسشهای نسبتا نامعمول را مطرح کنید:
درمورد طرز فکر خودتان چه میدانید؟ آیا تاکنون باورها و عقاید خود را مورد تامل و بررسی قراردادهاید؟ درمورد نحوهی تحلیل، ارزیابی، یا بازسازی اندیشههایتان واقعا چه میدانید؟ باورها و عقاید شما از کجا آمدهاند؟ چه مقدار از آنها درست و محکم هستند و چه مقدار ضعیف یا نادرست؟ چه مقدار از افکار و اندیشههای شما مبهم، پریشان، ناسازگار، غیردقیق، غیرمنطقی، یا سطحی است؟ آیا اعمال و رفتار شما - به هر معنای واقعی - تحت کنترل اندیشهتان است؟ آیا میدانید چگونه میتوان این را آزمود؟ آیا معیارهای دقیق و هوشمندانهای دارید تا قوت و ضعف باورها و عقاید خودتان را تعیین کنید؟ آیا تاکنون شده است که مسئلهی مهمی در نظام فکری خودتان بیابید و بعد با اقدامی آگاهانه و ارادی آن را تغییر دهید؟ اگر کسی از شما بخواهد تا آنچه را که در طول زندگی خود دربارهی اندیشیدن آموختهاید به او هم بیاموزید، آیا واقعا میدانید چه درسهایی را آموختهاید و چگونه باید به او نیز بیاموزید؟
اگر مثل بیشتر انسانهای دیگر هستید، تنها پاسخهای صادقانه از این قبیلاند: خوب، راستش را بخواهید، فکر میکنم چیز زیادی دربارهی طرز فکر خودم یا اصولا دربارهی اندیشیدن بهطور کلی نمیدانم. گمان میکنم در زندگیام کمابیش به اندیشهام اهمیتی ندادهام و قدر آن را ندانستهام. در واقع نمیدانم چگونه عمل میکند و هرگز نیز بر روی آن تاملی نکردهام. تاکنون اندیشهی خود را نیازمودهام و اصلا نمیدانم چگونه باید آن را آزمود. اندیشیدن چیزی است که در ذهن من بهطور خودکار اتفاق میافتد.
خوب است بدانیم که مطالعه و تامل بر روی فرآیند اندیشیدن، امری است بسیار کمیاب، اگر نگوییم نایاب. در کمتر دانشگاهی بهعنوان یک موضوع درسی تدریس میشود. اما اگر برای لحظهای توجه خود را بر روی نقشی معطوف کنید که اندیشیدن در زندگیتان ایفا میکند، شاید تصدیق کنید که هرچیزی را انجام میدهید، یا میخواهید، یا احساس میکنید، در واقع متاثر از اندیشهی شماست. و اگر این حقیقت را بپذیرید، از اینکه انسانها به اندیشیدن اینقدر کم اهمیت میدهند، شگفتزده خواهید شد.
برای افزایش کیفیت اندیشیدن مجبورید درگیر فعالیتی شوید که بیشتر انسانها آن را اگر نگوییم دردناک، دستکم ناخوشآیند مییابند - منظورم فعالیت فکری (عقلانی) است. با وجود این زمانی که همین فکر جامهی عمل میپوشد و ما اندیشهی خود را به لحاظ کیفی به سطح بالاتری ارتقاء میدهیم، نگاه داشتن آن در این سطح دشوار نیست. اما هزینهای هست که باید بپردازید تا بتوانید برای رسیدن به سطح بعدی گامی به جلو بردارید. هیچکس یکشبه نقاد ماهر تفکر نمیشود، درست همانطور که یکشبه نمیتواند موسیقیدان یا بازیکن حرفهای بسکتبال شود. برای کسب مهارت بیشتر در تفکر باید علاقمند به اندیشیدن باشید، همان چیزی که رشد مهارتهای تفکر همیشه نیازمند آن است.
این بدان معنی است که شما باید به فعالیتهای فکری خاصی تمایل داشته باشید که در ابتدا دستکم دشوار و گاهی چالشبرانگیزند. باید بیاموزید تا با ذهن خودتان تمریناتی را انجام دهید، درست مثل آنچه ورزشکاران با بدن خود انجام میدهند. به بیان دیگر بهبود در نحوهی اندیشیدن همچون دیگر قلمروهای رفتاری انسان محصول نظریهای درست، تعهد و پایبندی، کار سخت، و تمرین مستمر است.
ایدههای بنیادی زیر را در نظر بگیرید، که اگر بهکار بسته شوند، مهارت در تفکر نقادانه را برای شما به ارمغان میآورند. این ایدهها تنها تعداد بسیار کمی از راههای بسیاری را نشان میدهند که متفکرانِ تحلیلی از آنها برای بهتر اندیشیدن سود میبرند. اینها نمونههایی از روشهای ممکن هستند که ذهن بهوسیلهی آنها میتواند خود را مضبوط و قاعدهمند کند، در سطحی بالاتر بیندیشد، و کارکرد بهتری داشته باشد.
1. واضح بیندیشید
مراقب باشید در دام مبهماندیشی و تفکر آشفته و بینظم نیفتید. بکوشید تا معنای حقیقی آنچه را که دیگران میگویند به درستی بفهمید. به ظاهر و باطن امور توجه کنید. سعی کنید معنی حقیقی اخبار مهم را دریابید. فهم خود از یک موضوع را به فردی دیگر توضیح دهید تا به واضحتر شدن آن در ذهن خودتان کمک کند. بکوشید تا آنچه را که دیگران میگویند، ابتدا به زبان خودتان خلاصه کنید و سپس از آنها بپرسید که آیا فهم شما از سخنان آنها درست بوده است یا نه. تا سخن دیگران را بهوضوح نفهمیدهاید، نباید با آن موافقت یا مخالفت کنید. افکار ما معمولا در نظر خودمان واضح جلوه میکنند، حتی وقتی چنین نیست. اما افکار مبهم، دوپهلو، فریبدهنده یا گمراهکننده مسائلی مهم در زندگی انسان هستند. اگر میخواهیم اندیشهمان رشد کند، باید بیاموزیم تا واضح بیندیشیم، نظرات خود را دقیق و روشن بیان کنیم و شرح دهیم.
اکنون ببینیم برای شروع چه باید کرد. وقتی مردم چیزهایی را برای شما بیان میکنند، با زبان خودتان آنچه را که از سخن آنها فهمیدهاید، خلاصه کنید. اگر نتوانید این کار را طوری انجام دهید که مورد پذیرش آنها باشد، در واقع سخن آنها را نفهمیدهاید. آنها نیز اگر نتوانند خلاصهای از سخنان شما را با زبان خودشان و بهگونهای خلاصه کنند که شما بپذیرید، در واقع سخنان شما را نفهمیدهاند. امتحان کنید، ببینید چه اتفاقی میافتد.
راهبردهایی برای وضوح بخشیدن به افکار و اندیشههای خود:
شمرده سخن بگویید و مطالب را در هم نیامیزید (از موضوع اصلی منحرف نشوید).
منظورتان را با ذکر جزئیات بیشتری توضیح دهید.
مثالهایی بیاورید که افکارتان را به تجربیات زندگی پیوند میدهد.
از تمثیل و تشبیه استفاده کنید تا مخاطب بتواند نظرات شما را به چیزهایی که از پیش میداند ربط دهد (برای مثال: تفکر نقادانه مانند یک پیاز است. لایههای زیادی دارد. همین که گمان میکنی آن را از اساس فهمیده و آموختهای، متوجه میشوی که لایهی دیگری هم وجود دارد، و بعد لایهای دیگر، و کشف این لایههای جدید همچنان ادامه مییابد)
یک ترتیب بیان خوب که میتوانید از آن الگو بگیرید، چنین است:
من فکر میکنم که ... (در اینجا مدعای اصلی خود را بیان کنید)
به بیان دیگر ... (مدعای خود را با ذکر جزئیاتی بیشتر توضیح دهید)
برای مثال ... (در اینجا مثالی بیاورید تا مدعای اصلی شما بهتر فهمیده شود)
اگر بخواهم این نکته را به صورت تمثیل بیان کنم باید بگویم ... (تصویری از مدعای خود را ارائه دهید)
برای وضوح بخشیدن به افکار و اندیشههای دیگران نیز طرح پرسشهای زیر مفید خواهد بود:
الف) ممکن است لطفا مدعای خود را با تعابیری دیگر دوباره بیان کنید؟
ب) میتوانید مثالی بزنید؟
ج) بگذارید آنچه را که از سخنان شما فهمیدهام، به شما بگویم (و پس از بیان آن بپرسید) آیا درست فهمیدهام؟
2. از موضوع بحث منحرف نشوید.
مراقب باشید به آشفتهاندیشی و پراکندهگویی نیفتید، و از مطلبی به مطلب دیگر - بدون وجود ربط منطقی میان آنها - رفت و آمد نکنید. هرگاه خودتان یا دیگران از مطلب اصلی و مرتبط با بحث منحرف شدید، تذکر دهید و به بحث اصلی برگردید. توجه خود را معطوف به یافتن چیزی کنید که در حل واقعی مسئله (یا مشکل) به شما کمک میکند. وقتی کسی نکتهای (هرچند درست) را مطرح میکند که به موضوع اصلی بیربط به نظر میرسد، بپرسید: "این نکته چه ربطی به موضوع دارد؟" وقتی بر روی مسئلهای کار میکنید، به ذهنتان اجازه ندهید تا در میان موضوعات بیربط سرگردان شود. نگذارید دیگران نیز از از موضوع اصلی منحرف شوند. مرتب بپرسید: مسئله (یا موضوع) اصلی در بحث ما چیست؟ آیا این به آن ربط دارد؟ چطور؟
وقتی تفکر انسان مضبوط و قاعدهمند باشد، بر روی موضوع اصلی مورد بحث متمرکز میشود و فقط به سراغ چیزی میرود که به آن ربط دارد. در اینگونه تفکر، فرد همواره حواسش به چیزی است که به نحوی با موضوع مورد نظر ربط پیدا میکند، و هر چیز بیاهمیت، حاشیهای، نامربوط و اضافی را کنار میگذارد. تفکر نامنضبط و بیقاعده اغلب به سوی حاشیههای نامربوط کشیده میشود (این مرا به یاد آن میاندازد، آن مرا به یاد این میاندازد)، نه به سوی آنچه منطقا به موضوع ربط دارد (اگر p و q صادق باشند، آنگاه r هم باید صادق باشد). با طرح پرسشهای زیر میتوانید مطمئن شوید که ذهنتان فقط بر روی مطالب مرتبط با موضوع متمرکز شده است:
آیا بر روی مسئله یا موضوع اصلی متمرکز شدهایم؟
فلان مطلب چه ربطی به موضوع یا مسئلهی مورد نظر دارد؟
آیا اطلاعات من مستقیما به موضوع یا مسئله ربط پیدا میکند؟
توجه خودم را به کجا باید معطوف کنم؟
آیا داریم به موضوعات بیربط کشیده میشویم؟
آیا توانستهام نقطه نظرات مرتبط با موضوع را در نظر بگیرم؟
نکتهای که دارید مطرح میکنید، چه ربطی به موضوع مورد بحث ما دارد؟
کدام دسته از اطلاعات قرار است واقعا در پاسخگویی به پرسش مورد نظر کمک کنند؟ و کدام ملاحظات را کنار باید گذاشت؟
آیا دانستن یا توجه به فلان مطلب تاثیری در حل مسئله یا رسیدن به پاسخ یک پرسش دارد؟
3. پرسشها را به پرسش بکشید.
مراقب پرسشها باشید: پرسشهایی که طرح میکنیم، و پرسشهایی که از طرح آنها غافل میشویم. به لایههای رویین و زیرین مسئله توجه کنید. به پرسشهای دیگران خوب گوش کنید، حتی به پرسشهایی که از طرح آنها غافل شدهاند. به پرسشها نگاهی عمیق و از نزدیک بیندازید. کدامیک از پرسشهایی را که مطرح کردهاید، میبایست مطرح میشد؟ ببینید میزان پرسشگری شما تا چه حد است. آیا شما هم از همان دسته افرادی هستید که هرچه دیگران میگویند، به راحتی میپذیرید؟
بیشتر مردم یا روحیهی پرسشگری ندارند، و یا پرسشگران ماهری نیستند. شناخت آنها از جهان همانگونه است که به آنها دیکته شده است. و هنگامی نیز که پرسش میکنند، پرسشهایشان اغلب سطحی یا "مرکب" (مبتنی بر پیشفرضهای کاذب یا دستکم مشکوک) است. پرسشهای آنها کمکی به حل مسائل یا تصمیمگیری بهتر نمیکند. متفکران خوب همیشه پرسشهایی را مطرح میکنند تا دنیای اطراف خود را بهتر بفهمند و ارتباط موثرتری با آن برقرار کنند. آنها وضع موجود را زیر سئوال میبرند. آنها میدانند که چیزها اغلب با آنچه در ظاهر به نظر میرسند، تفاوت دارند. پرسشهای آنها پرده از روی توهمات، نقابها، ظواهر و تبلیغات دروغین برمیدارد، مسائل واقعی را آشکار میکند و تفکرشان را در جهت حل آنها سامان میدهد.
روشهایی برای طرح پرسشهای مفید
هرگاه چیزی را نمیفهمید، پرسشی را در جهت توضیح و روشن شدن آن مطرح کنید.
هرگاه درحال بررسی یک مسئلهی پیچیده هستید، پرسشی را که میکوشید تا به آن پاسخ دهید، به طرق مختلف (و به دقیقترین وجهی که میتوانید) بیان کنید، تا بهترین راه حل مسئلهی مورد نظر را پیدا کنید.
هرگاه میخواهید موضوع یا مسئلهی مهمی را به بحث بگذارید، مهمترین پرسشهایی را که فکر میکنید در این بحث باید به آنها پرداخته شود، از پیش یادداشت کنید. آمادهی تغییر پرسشهای اصلی باشید، اما وقتی معلوم شد که پرسش اصلی کدام است، به شرکتکنندگان در بحث کمک کنید تا از آن منحرف نشوند، و گفتگو را به سمت یافتن پاسخی منطقی هدایت کنید.
پارهای از پرسشهایی که به اندیشهی شما نظم میدهند
پرسشی که تلاش میکنیم تا پاسخ آن را بیابیم، دقیقا کدام است؟
آیا این بهترین پرسشی است که در این وضع میتوان مطرح کرد؟
آیا پرسش مهمتری وجود دارد که باید به آن بپردازیم؟
آیا این پرسش موضوعی را که با آن روبرو هستیم، در بر میگیرد؟
آیا پیش از تلاش برای پاسخگویی به این پرسش، پرسشی هست که ابتدا باید پاسخ آن را بیابیم؟
برای پاسخگویی به این پرسش به چه اطلاعاتی نیاز داریم؟
کدام نتایج در پرتوی اطلاعات موجود موجه به نظر میرسند؟
از کدام منظر درحال نگریستن به مسئله هستیم؟ آیا نباید از منظری متفاوت به آن نگاه کنیم؟
آیا راه دیگری برای پرداختن به مسئله وجود دارد؟
پرسشهای مربوطی که باید در نظر بگیریم، کدامند؟
پرسش مورد بحث از چه نوع پرسشهایی است: اقتصادی؟ سیاسی؟ حقوقی؟ یا ...؟
4. منطقی باشید
مراقب رفتارهای منطقی و غیرمنطقی خودتان و دیگران باشید. همهی جوانب مختلف مسئله را مورد تامل قراردهید. به آنچه مردم میگویند، گوش کنید. کارهای آنها را از نزدیک و با دقت بنگرید. یادتان باشد که هرگاه علاقهای به شنیدن نظرات دیگران نداشتید، یا فقط نظرات خودتان را حق و نظرات دیگران را باطل محسوب کردید، از خودتان بپرسید آیا نظرات آنها ممکن نیست ارزش شنیدن را داشته باشد؟ بکوشید تا بر موضع متعصبانه و دفاعی خود در برابر شنیدن سخن آنها غلبه کنید. در عین حال سخن یا عمل غیرمنطقی دیگران را به آنها یادآوری کنید. گاهی افراد از زبانی استفاده میکنند که آنها را منطقی بنمایاند، درحالی که رفتارشان خلاف این را نشان میدهد. حواستان به این موضوع باشد. سعی کنید بفهمید که خودتان یا دیگران چرا دارید سخن غیرمنطقی میگویید یا رفتاری نامعقول از شما سرمیزند؟ آیا ممکن است منافع شخصی، شما یا دیگری را به تنگنظری و تعصب کشانده باشد؟
یکی از نشانههای بارز یک متفکر نقاد آمادگی برای تغییر نظر خود هنگام مواجه شدن با دلایل خوب (برای تغییر) است. متفکران خوب هنگامی که نظرات بهتری را کشف میکنند، مایلند نظر خود را تغییر دهند. عقاید و باورهای آنها را میتوان با دلیل و برهان تغییر داد. اما در مقایسه با آنها، افراد کمی منطقی و عقلانی میاندیشند. کم هستند افرادی که مایلند نظر خود را تغییر دهند. معدودی افراد پیدا میشوند که حاضرند باورهای خود را منوط به شنیدن کامل دیدگاههای مخالفان خود (و اندیشیدن بر روی آنها) کنند. شما خود را چگونه ارزیابی میکنید؟
روشهایی برای منطقیتر شدن
با صدای بلند بگویید: "من کامل نیستم. من هم خطا میکنم. من اغلب اشتباه میکنم". ببینید آیا وقتی با کسی مخالفت میکنید، جرات این اعتراف را دارید: "البته، شاید من دارم اشتباه میکنم. ممکن است حق با شما باشد".
مرتب با خود بگویید: "ممکن است من دارم اشتباه میکنم. من درصورتی که با دلایل خوبی مواجه شوم، با کمال میل نظرم را تغییر میدهم". سپس به دنبال فرصتهایی بگردید تا در تفکرات خودتان تغییراتی ایجاد کنید.
از خودتان بپرسید: آخرین باری که من بهخاطر شنیدن دلایلی بهتر نظر خودم را تغییر دادم کِی بود؟ (شما تا کجا آمادهی پذیرش روشهای جدید برای نگریستن به چیزها هستید؟ تا چه حد میتوانید درمورد اطلاعاتی که ناقض باور یا عقیدهی فعلی شماست، واقعبینانه داوری کنید؟
مطمئن باشید که شما تنگنظرید اگر:
الف) به شنیدن استدلالهای مخالف بیعلاقه باشید.
ب) در مقابل استدلالهای مخالفان عصبانی شوید
ج) در مباحثه با دیگران دچار تعصب شوید
هنگامی که به تنگنظر بودن خود پیبردید، با کامل کردن این جملات، آنچه را که در ذهنتان میگذشته، تجزیه و تحلیل کنید:
الف) قبول دارم که در این مورد تنگنظر بودم، چون ...
ب) مدعایی که من میکوشیدم آن را به کرسی بنشانم ... است
ج) دیدگاهی که احتمالا درستتر است، این است که ....
د) این دیدگاه درستتر است، چون ...
در انتها بگذارید یادآوری کنم که نظرات مطرحشده در این مقاله تنها تعداد اندکی از روشهای بسیاری است که متفکران نقاد با بهکار بستن آنها طرز فکر خود را عقلانی و قاعدهمند میکنند. بهترین متفکران آنهایی هستند که میدانند رشد اندیشه حاصل فرآیندی است که از میان سالها تمرین و ممارست در اندیشیدن میگذرد. میزان پیشرفت هرکدام از ما بهعنوان یک متفکر به عوامل متعددی بستگی دارد، ازجمله: مدت زمانی که صرف آن میکنیم، کمیت و کیفیت تمرینهای نظری که انجام میدهیم، و عمق تعهد و پایبندیمان به منطقیتر و عقلانیتر بودن.
---------------------------------------------------------------------------
/مترجم: خدیجه حسینی
ترجمهی آزاد و با اندکی تلخیص از فصل پنجم کتاب زیر:
Elder, L. and Paul, R. (2004)
The Thinker’s Guide to the Art of Strategic Thinking: 25 Weeks to Better Thinking and Better Living
قابل دسترس در آدرس اینترنتی:
http://www.criticalthinking.org/pages/becoming-a-critic-of-your-thinking/478