مولوی دست گیری امیرالمؤمنین علیه السلام را در قصه راهنمایی زنی که کودکش بر روی ناودان رفته بود، چنین بیان می کند:
یک زنی آمد به پیش مرتضی | گفت: شد بر ناودان طفلی مرا |
گرش می خوانم نمی آید به دست | ور هِلَم ترسم که افتد او به پست |
نیست عاقل تا که دریابد چو ما | گر بگویم کز خطر سوی من آ |
هم اشارت را نمی داند به دست | ور بداند نشنود این هم بد است |
از برای حق شمایید، ای مهان | دستگیر این جهان و آن جهان |
زود درمان کن که می لرزد دلم | که به درد از میوه دل بِسکَلَم |
گفت: طفلی را برآور هم به بام | تا ببیند جنس خود را آن غلام |
سوی جنس آید سبک زان ناودان | جنس بر جنس است عاشق جاودان |
زن چنان کرد و چو دید آن طفل او | جنس خود خوش خوش بدو آورد رو |
سوی بام آمد ز متن ناودان | جاذب هر جنس را هم جنس دان |
غژ غژا آمد به سوی طفل طفل | وارهید او از فتادن سوی سفل |
زان بود جنس بشر پیغمبران | تا به جنسیت رهند از ناودان |
پس بشر فرمود خود را «مِثْلُکُم» | تا به جنس آیید و کم گردید گم. |