فرامرز میرشکار

نویسنده و صاحب نظر فرهنگی، هنری ، اجتماعی

فرامرز میرشکار

نویسنده و صاحب نظر فرهنگی، هنری ، اجتماعی

سلام خوش آمدید

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اَلحَمدُللهِ المُتِجَلّی لِخَلقِهِ بِخَلقِهِ» ثبت شده است

ـ «امام جعفرصادق(علیه‌السلام)»:

ما اَنعَمَ اللهُ علی عَبدٍ بِنعمَةٍ صَغُرَتْ اَو کَبُرَتْ فَقالَ «الحمدُّلله» اِلاّ اَدّی شُکرَها.

هرگاه خدا نعمتی به بنده‌اش عطا کند، خُرد باشد یا کلان، و به پاس آن بگوید «الحمدُلله» شکر آن نعمت را به جا آورده است. (بحار، ج ۷۱، ص ۳۲)


آیت الله شهید دکتر محمد بهشتی

در علم الهی، موجود را از جهات مختلف، به اقسام گوناگون تقسیم کردهاند: واجب و ممکن، جوهر و عرض و...

یکی از این تقسیمات، تقسیم به مجرد و مادی است. موجود مادی آن است که پذیرای حرکت، تغییر و تحول باشد. موجود مجرد یعنی «بی نیاز ماده» حرکت، و تغییر و تحول نمیپذیرد.

موجود مادی به زمان و مکان بسته است. موجود مجرد از زمان و مکان آزاد و از میدان اثر این دو عامل محدودکننده بیرون است.

به مجموع موجودات مجرد، عالم امر میگویند. در عالم امر، هر موجود، به صرف اراده و امر الهی محقق میشود بی آنکه منتظر آماده شدن زمینة مادی؛ و فرا رسیدن زمان یا بی مانع شدن مکان شود.

در تحقق هر موجود امکان ذاتی معتبر است و آنچه بالذات ممتنع و هستی ناپذیر باشد، خواه مجرد و خواه مادی، خدا به هستی اش فرمان ندهد، ولی امکان ذاتی همیشه همراه ذات است و زمان و مکان در او دخالت ندارد.

در مقابل عالم امر، عالم خلق است. به عالم مادیات عالم خلق گفته اند. در این عالم تحقق هر موجود علاوه بر امکان ذاتی، منوط به امکان استعدادی، یعنی پذیرش ماده و مساعد بودن شرایط و آماده بودن زمینه است.

پادشاه دلهای باورمندان ، علی  که درود بی کران خداوند براوباد در رخ نمای زیبایی می‌فرمایند: 

اَلحَمدُللهِ المُتِجَلّی لِخَلقِهِ بِخَلقِهِ؛ 

«همه ی ستایشها وسپاسها خدارا  که با آفریده هایش بر آفریدگانش رخ نمود »

نهج البلاغه ، خطبه ی 108 .


«معشوقه یکی است لیک بنهاده به پیش

از بهر نظاره صد هزار آینه پیش

در هر یک از آن آینه‌ها بنموده

بر قدر ثقالت و صفا صورت خویش»

 

خداوند در نامه ی مهربانی اش به بندگان می‌فرماید: اَینَما تُوَلّوا فَثَمَّ وَجهُ اللهِ؛ «به هر سو که رو کنید، روی خداوند آنجاست» .

پادشاه دلهای باورمندان  می‌فرمایند: ما رَأَیتُ شَیئاً اِلاّ وَ رَأَیتُ اللهَ قَبلَهُ وَ بَعدَهُ وَ مَعَهُ وَ فیهِ؛ «به هیچ چیز نگاه نکردم مگر آن که خدا را پیش از آن، پس از آن، همراه آن و درون آن به تماشانشستم» .

 

به رخ نمای زیبای باباطاهر:

«به دریا بنگرم دریا ته وینم

به صحرا بنگرم صحرا ته وینم

به هر جا بنگرم کوه و در و دشت

نشان از قامت رعنا ته وینم»

ازاین روست که مردانِ شناسا در همه چیز رخ زیبای او را می‌بینند و به او دلدادگی می‌ورزند.

به رخ نمای زیبای سعدی:

«به جهان خرّم از آنم که جهان خرّم از اوست

عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست»

با این نگرش است  که مردِشناسا نگاهی زیبابین به هستی پیدا می کند.

به رخ نمای زیبای حافظ شیرازی:

«منم که شهره‌ی شهرم به عشق ورزیدن

منم که دیده نیالوده‌ام به بد دیدن»