فرامرز میرشکار

نویسنده و صاحب نظر فرهنگی، هنری ، اجتماعی

فرامرز میرشکار

نویسنده و صاحب نظر فرهنگی، هنری ، اجتماعی

سلام خوش آمدید

تفسیر و تأویل

گروهى از قرآن پژوهان تفسیر و تأویل را مترادف مى دانند و عده اى دیگر تأویل را به معناى خلاف ظاهر الفاظ دانسته اند و برخى از مفسران تفسیر را از سنخ معانى الفاظ و تأویل را به معناى حقیقت قرآن معرفى کرده اند حقیقتى که از سنخ معانى الفاظ نیست و نمى توان از لفظ به آن پى برد و… . اینک به تعریف این دو اصطلاح از دیدگاه امام مى پردازیم و سپس آن دو را با هم مى سنجیم.

 

تعریف تفسیر

تفسیر قرآن از نظر امام عبارت است از شرح مقاصد قرآنى و مقصود خداوند و به طور کلى معناى تفسیر کتاب آن است که شرح مقاصد آن کتاب را بنماید و نظر مهم آن به بیان منظور صاحب کتاب باشد. بر اساس همین تعریف امام از مفسر انتظار دارد:

(باید مفسر در هر قصه از قصص آن بلکه هر آیه از آیات آن جهت اهتداء به عالم غیب و حیث راه نمایى به طرق سعادت و سلوک طریق معرفت و انسانیت را به متعلم بفهماند. مفسر وقتى (مقصد) از نزول را به ما فهماند مفسر است نه (سبب) نزول به آن طور که در تفاسیر وارد است… بالجمله کتاب خدا کتاب معرفت و اخلاق و دعوت به سعادت و کمال است; کتاب تفسیر نیز باید کتاب عرفانى اخلاقى مبیّن جهات عرفانى و اخلاقى و دیگر جهات دعوت به سعادت آن باشد. مفسرى که ازاین جهت غفلت کرده یا صرف نظر نموده یا اهمیت به آن نداده از مقصود و منظور اصلى انزال کتب و ارسال رسل غفلت ورزیده.) (22)

 

تفسیر به رأى

روایات بسیارى در نکوهش و نادرستى تفسیر به رأى از معصومان(علیهم السلام) نقل شده است از جمله: (من فسّر القرآن برأیه فلیتبوّء مقعده من النار) (من تکلّم فى القرآن برأیه فلیتبوّء مقعده من النار) و… اما تفسیر به رأى چیست؟ و فرق آن با تفسیر درست و پذیرفته نزد اهل بیت کدام است؟

یکى از پرسش هاى اساسى و مهم در فهم متون دینى همین پرسش بوده است که سوگمندانه پاسخ کامل و بایسته اى در بیشتر تفاسیر و کتاب هاى قرآن پژوهى به آن داده نشده است.

از جمله مفسرانى که براى جلوگیرى از توهم تفسیر به رأى در مباحث تفسیرى و قرآنى سخن گفته اند امام خمینى است; ایشان در دفاع ازمطالب و مسائلى که در کتاب (آداب الصلاة) بیان فرموده اند به تفسیر به رأى و معیار شناخت آن پرداخته اند که از این جهت سخنان امام در ارائه معیار شناخت تفسیر به رأى بسیار راهگشا خواهد بود.

در مجموع از لابه لاى نوشته ها و گفته هاى امام شش معیار و ملاک براى شناخت تفسیر درست و بازشناسى آن از تفسیر به رأى وجود دارد:

1. اگر مطالب و مسائل و یا به تعبیر امام معارف و لطایفى که قرآن پژوه نقل مى کند برگرفته از قرآن و حدیث و شواهد سمعیه است نمى توان آن مطالب را تفسیر به رأى خواند و آن قرآن پژوه را از دوزخیان به شمار آورد.

2. مسائلى که سازگار با براهین عقلى یا عرفانى هستند در قالب تفسیر به رأى نمى گنجند.

3. آنچه قرآن پژوه به عنوان بیان و توضیح آیات قرآن ذکر مى کند از قبیل بیان مصادیق مفاهیم است و بیان مصادیق و مراتب حقایق هیچ گونه ارتباطى با تفسیر ندارد تا چه رسد به این که تفسیر به رأى خوانده شود.

4. اگر قرآن پژوه آنچه را به عنوان تبیین آیات قرآن مى آورد به عنوان یکى از احتمالات باشد نمى توان او را به تفسیر به رأى متهم کرد زیرا بیان احتمالاتى که در مورد یک آیه قرآن وجود دارد تفسیر به رأى نخواهد بود. (23)

5. برداشت هاى اخلاقى ایمانى و عرفانى از آیات قرآن از سنخ تفسیر نیستند در نتیجه تفسیر به رأى نیز نخواهند بود. به عبارت دیگر آنچه از لوازم کلام دانسته مى شود از سنخ تفسیر نیست.

(استفادات اخلاقى و ایمانى و عرفانى به هیچ وجه مربوط به تفسیر نیست تا تفسیر به رأى باشد; مثلاً اگر کسى ازکیفیت مذاکرات حضرت موسى با خضر و کیفیت معاشرت آنها و شدّ رحال حضرت موسى(ع) با آن عظمت مقام نبوت براى به دست آوردن علمى که پیش او نبوده و کیفیت عرض حاجت خود به حضرت خضر ـ به طورى که درکریمه شریفه (هل أتّبعک على أن تعلّمن ممّا علّمت رشداً) (24) مذکور است و کیفیت جواب خضر و عذرخواهى هاى حضرت موسى بزرگى مقام علم و آداب سلوک متعلم با معلم را که شاید بیست ادب در آن هست استفاده کند این چه ربط به تفسیر دارد تا تفسیر به رأى باشد و بسیارى از استفادات قرآنى از این قبیل است.

و در معارف مثلاً اگر کسى از قول خداى تعالى: الحمدلله رب العالمین که حصر جمیع محامد و اختصاص تمام اثنیه است به حق تعالى استفاده توحید افعالى کند و بگوید از آیه شریفه استفاده مى شود که هر کمال و جمال و هر عزت و جلالى که در عالم است و چشم احول و قلب محجوب به موجودات نسبت مى دهد از حق تعالى است و هیچ موجودى را از خود چیزى نیست و لهذا محمدت و ثنا خاص به حق است و کسى را در آن شرکت نیست این چه مربوط به تفسیر است تا اسمش تفسیر به رأى باشد یا نباشد.) (25)

6. امام این نظریه را پسندیده است که اساساً روایاتى که در مورد تفسیر به رأى و نکوهش آن رسیده مربوط به همه آیات نیست بلکه تنها آیات الاحکام را دربرمى گیرد.

(علاوه بر آن که در تفسیر به رأى نیز کلامى است که شاید آن غیرمربوط به آیات معارف و علوم عقلیه که موافق موازین برهانیه است و آیات اخلاقیه که عقل را در آن مدخلیت است باشد; زیرا که این تفاسیر مطابق با برهان متین عقلى یا اعتبارات واضحه عقلیه است که اگر ظاهرى بر خلاف آنها باشد لازم است آن را از آن ظاهر مصروف نمود; مثلاً درکریمه شریفه (وجاء ربّک) و (الرحمن على العرش استوى) که فهم عرفى مخالف با برهان است ردّ این ظاهر و تفسیر مطابق با برهان تفسیر به رأى نیست و به هیچ وجه ممنوع نخواهد بود.

پس محتمل است بلکه مظنون است که تفسیر به رأى راجع به آیات احکام باشد که دست آراء و عقول از آن کوتاه است و به صرف تعبّد و انقیاد از خزّان وحى و مهابط ملائکه الله باید اخذ کرد چنانچه اکثر روایات شریفه در این باب در مقابل فقهاء عامه که دین خدا را با عقول خود و مقایسات مى خواستند بفهمند وارد شده است.) (26)

در نگاه امام خمینى پرهیز از تفسیر به رأى نباید قرآن پژوهان و مفسران را از تأمل و تدبّر و تفکر در آیات الهى باز دارد مفسران باید نوآورى داشته باشند و از ارائه مطالب و معارفى که در تفاسیر پیشینیان نیامده هراسى به خود راه ندهند. تفسیر قرآن فقط آنچه مفسران گفته و نوشته اند نیست مفسر مى تواند نگاهى نو به آیات داشته باشد و از آیات معارفى را بیرون بکشد که سایر مفسران از آن غافل بوده اند که اگر جز این باشد (قرآن شریف را از جمیع فنون استفاده عارى نموده و آن را به کلى مهجور نموده اند). (27)

 

تأویل در نگاه امام

تعریف تأویل در نگاه امام تفاوت چندانى با برخى از تعاریف رایج ندارد:

(تأویل کتاب الهى عبارت از برگرداندن صورت به معنى و قشر به لبّ است.) (28)

چه اینکه اصل اساسى در معناى تأویل همان رجوع است که در معناى لغوى این واژه نیز نهفته است بنابراین مى توان ترجیح یکى از معانى بر سایر معانى بیان باطن آیات پى بردن به مراد خداوند و حقیقت آیات قرآن را نیز با توجه به این اصل اساسى در تأویل رجوع و ارجاع وبرگرداندن نامید و مثلاً در مورد آیات متشابه گفت: تأویل در آیات متشابه به نظر امام توجیه این آیات است و یا برگرداندن این آیات به یک معنى و احتمال درستى که برابر با باورهاى درست باشد.

عوامل زمینه ها و انگیزه ها در کار تأویل گوناگون هستند و به دو دسته عمده تقسیم مى شوند:

1. عوامل و زمینه هاى مثبت و علمى و مستند به ملاک هاى پذیرفته شده.

2. عوامل و انگیزه هاى غیرعلمى و بدون پشتوانه و حجت دینى و عقلى.

یکى از عوامل مهمى که مفسران و قرآن پژوهان را به تأویل آیات قرآن وا مى دارد پیش دانسته ها و پیش فرض هاى آنان است که مى تواند کافى یا ناقص مثبت یا منفى ارزشى یا غیرارزشى باشد. به نظر امام یکى از موانع استفاده از قرآن استناد به پیش فرض هاى غیرعلمى و وهمى است.

(یکى دیگر از حجب حجاب آراء فاسده و مسالک و مذاهب باطله است که این گاهى از سوء استعداد خود شخص است و اغلب از تبعیت و تقلید پیدا شود. و این از حجبى است که مخصوصاً ازمعارف قرآن ما را محجوب نموده; مثلاً اگر اعتقاد باطلى به مجرد استماع از پدر و مادر یا بعض جهله از اهل منبر در دل ما راسخ شده باشد این عقیده حاجب شود ما بین ما و آیات شریفه الهیه; و اگر هزاران آیه و روایت وارد شود که مخالف آن باشد یا از ظاهرش مصروف کنیم و یا به آن به نظر فهم نظر نکنیم.

راجع به عقاید و معارف مَثَل بسیار است ولى من از تعداد آن خوددارى مى کنم زیرا که مى دانم این حجاب با گفته مثل منى خرق نشود ولى از باب نمونه به یکى از آنها اشاره مى کنم که فى الجمله سهل المأخذتر است. این همه آیاتى که در مورد لقاء الله و معرفة الله وارد شده و این همه روایات که در این موضوع است و این همه اشارات و کنایات و صراحات که در ادعیه و مناجات هاى ائمه موجود است به مجرد این عقیده که از اشخاص عامى در این میدان ناشى و منتشر شده که راه معرفة الله به کلى مسدود است و باب معرفة الله و مشاهده جمال را به باب تفکر در ذات به آن وجه ممنوع بلکه ممتنع قیاس نموده اند تأویل و توجیه کنند و یا اصلاً در این میدان وارد نشوند و خود را با معارف که قرة العین انبیاء و اولیاء است آشنا نکنند خیلى مایه تأسف است براى اهل الله که یک باب از معرفت را که مى توان گفت غایت بعثت انبیاء و منتهاى مطلوب است به طورى روى مردم مسدود کرده اند که دم زدن از آن کفر محض و زندقه محض است.) (29)

در نگاه امام فقط آن پیش دانسته ها و پیش فرض هاى غیرعلمى عامیانه و متعصبانه از موانع فهم قرآن به شمار مى آیند که از سوء استعداد خود شخص و تقلید از دیگران ریشه گرفته باشند و نه مطلق دانش ها و باورهاى پیشین مفسر.

(یکى دیگر از حجب حجاب آراء فاسده و مسالک و مذاهب باطله است که این گاهى از سوء استعداد خود شخص است و اغلب از تبعیت و تقلید پیدا شود.)

اما آنجا که مستند مفسّر و تأویل کننده مستندى قوى و قابل دفاع عقلى و علمى و دینى باشد کار تأویل باطل نخواهد بود چنان که خود امام در توجیه آیاتى که به ظاهر با عقاید و باورهاى شیعه ناسازگار است با استناد به محکمات عقاید شیعه به تأویل ظاهر آن آیات پرداخته است. براى نمونه یکى از اعتقادات شیعه عصمت پیامبران است بر اساس این پیش فرض قرآن پژوهان آیه شریفه (لیغفر لک الله ماتقدّم من ذنبک و ماتأخّر) را که به ظاهر با مسأله عصمت پیامبر(صلی الله علیه واله) ناسازگار است توجیه و به تعبیر امام تأویل مى کنند. از نگاه امام این گونه پیش فرض ها و پیش دانسته ها نه تنها مانع فهم قرآن نیست بلکه در فهم بهینه قرآن و درک مراد خداوند تأثیر مثبت دارد.

امام ذیل همین آیه شریفه مى نویسد:

(بدان که علما رضوان الله علیهم توجیهاتى در آیه شریفه فرموده اند که منافات نداشته باشد با عصمت نبى اکرم.) (30)

ییکى دیگر ازعوامل تحریف که به نظر مى رسد در همان عامل اول (پیش دانسته ها و پیش فرض ها) مى گنجد و باید آن را به عنوان نمونه اى دیگر یاد کرد مسأله (جامعیت قرآن) است; گروهى بر این باورند که قرآن ازجامعیت مادى و معنوى برخوردار نیست و هیچ اشاره اى به مسائل مادى و دنیوى ندارد. این عده با این توهم وقتى به سراغ آیات قرآن مى روند و مى خواهند آیات را تفسیر کنند ناخودآگاه به تأویل آیاتى که نظر به ابعاد مادى حیات انسان دارد کشانده مى شوند و با توجه به آن پیش فرض ها آیات قرآن را تأویل مى کنند.

(اسلامى که آمده است براى این که در خارج یک وجود عینى پیدا کند و مردم را در خارج تربیت بکند تربیت همه جانبه در قطب هاى مختلف در بعدهاى مختلف یعنى آن طورى که انسان هست… مع الأسف در دو زمان ما مبتلاى به دو طائفه بودیم در یک زمان ما مبتلا بودیم به یک جمعیتى که قرآن را وقتى نگاه مى کردند و تفسیر مى کردند تأویل مى کردند و اصلاً راجع به آن جهت بعد مادى اش بعد دنیایى اش توجه نداشتند تمام را برمى گرداندند به یک معنویاتى حتى قتال وقتى که در قرآن واقع شده بود ـ قتال با مشرکین ـ اینها قتال را تأویل به قتال با نفس مى کردند چیزهایى که مربوط به زندگى دنیایى بود تأویل مى کردند به معنویات. اینها یک بعد از قرآن را ادراک کرده بودند و آن بعد معنوى اش ـ البته به طریق ناقص ـ بود و همه جهات را به همین بعد بر مى گرداندند و ما بعدها مبتلا شدیم به یک عکس العملى در مقابل او که فعلاً الآن است و از مدتى پیش این معنى تحقق پیدا کرده که در مقابل آن طائفه اى که قرآن را و احادیث را تأویل مى کردند به ماوراى طبیعت و به این زندگى دنیا اصلاً توجه نداشتند به حکومت اسلامى توجه نداشتند و به جهاتى که مربوط به زندگى است توجه نداشتند این طائفه دوم عکس کردند; معنویات را فداى مادیات کردند. هر آیه اى که دست شان مى رسد و بتوانند تعبیر مى کنند به یک امر دنیایى کأنّه ماوراى دنیا چیزى نیست.) (31)

 

قلمرو تأویل

در اندیشه امام تنها آیاتى زمینه تأویل دارند که از آیات متشابه قرآن به شمار آیند:

(هوالذى انزل علیک الکتاب منه آیات محکمات هنّ أمّ الکتاب و أخر متشابهات فأمّا الذین فى قلوبهم زیغ فیتّبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنة و ابتغاء تأویله و ما یعلم تأویله إلا الله و الراسخون فى العلم یقولون آمنّا به کلّ من عند ربّنا) آل عمران/7

دراین آیه تصریح شده است به این که آیات بردوگونه هستند; آیات محکمات که تأویلى ندارند و همه آن را مى فهمند و آیات متشابهات که تأویل دارند و از قبیل رمز هستند و تأویل آن را جز خدا و راسخان در علم کسى نمى داند. (32)

 

تأویل یک ضرورت یا یک انحراف!

در نگاه امام بخشى از آیات قرآن به صورت رمز است و این آیه ها قابل فهم براى همه نیستند و خداوند نیز این آیات را براى استفاده تمام انسان ها نفرستاده است بلکه عده خاصى مى توانند رمز این آیات را بگشایند و با تأویل آنها مردم را با فهم آیات قرآن آشنا سازند. به همین جهت تأویل نسبت به این دسته از آیات ضرورى است.

(قرآن و حدیث نیز قانون هاى عملى را که براى توده آوردند طورى بیان کردند که مردم مى فهمند لکن علوم قرآن و حدیث را همه کس نمى تواند بفهمد و براى هر کس هم نیامده است بلکه بعضى ازآنها رمز است میان گوینده و یک دسته خاصى چنان که دولت بعضى از تلگراف هاى رمزى دارد که صلاح کشور نیست که آنها را کشف کند تلگرافخانه هم از این تلگراف ها چیزى نمى فهمند. در قرآن از این گونه رمزها است که حتى به حسب روایات جبرئیل هم که قرآن را آورد خود نمى دانست معناى آن را فقط پیامبر اسلام و هر کس او را تعلیم کرده کشف این رمزها را مى توانستند بنمایند مانند همان حروفى که در اول سوره هاست.)

به نظر امام نمى توان ادعا کرد که اگر قرآن و تمام آیات آن آن چنان که عرف مى فهمند نباشد نظام به هم مى خورد زیرا:

(قرآن و حدیث براى طبقات مختلفه مردم آمده است در آنها علومى است که مخصوصین به وحى مى فهمند و دیگر مردم بهره اى از آن ندارند و علومى که براى یک طبقه عالى از دانشمندان است و دیگران از آن به کلى بى بهره هستند مانند براهینى که بر تجرد واجب و احاطه قیومى اوست که شماها اگر تمام قرآن را بگردید نمى توانید این گونه مسائل را از قرآن استفاده کنید لکن اهل آن مانند فیلسوف بزرگ صدرالمتألهین و شاگرد او فیض کاشانى علوم عالیه عقلیه را از همان آیات و اخبار که شماها هیچ نمى فهمید استخراج مى کنند.) (33)

امام ذیل آیه شریفه (لیغفرلک الله ما تقدّم من ذنبک و ماتأخّر) چهار تأویلى که مرحوم مجلسى براى این آیه آورده است بیان مى کند و پس از آن به تأویل و توجیه خود از آیه شریفه مى پردازد; تأویلى که شکل کاملاً عرفانى دارد و ناسازگارى ظاهرى آیه شریفه را با باورها و اعتقادات شیعه از میان مى برد:

(براى ذکر آن لابدّیم از ذکر فتوحات ثلاثة متداوله نزد اهل عرفان پس گوییم که (فتح) در مشرب آنها عبارت است از گشایش ابواب معارف و عوارف و علوم و مکاشفات از جانب حق بعد ازآن که آن ابواب بر او مغلق و بسته است. مادامى که انسان در بیت مظلم نفس است و بسته به تعلقات نفسانیه است جمیع ابواب معارف و مکاشفات به روى او مغلق است; و همین که ازاین بیت مظلم به قوت ریاضات و انوار هدایت خارج شد و منازل نفس را طى کرد فتح باب قلب به روى او شود و معارف در قلب وى ظهور کند و داراى مقام (قلب) گردد و این فتح را (فتح قریب) گویند زیرا که این اول فتوحات و اقرب آنهاست و گویند اشاره بدین فتح است قول خداى تعالى (نصر من الله و فتح قریب) البته با یارى و نصر خداوند و نور هدایت و جذبه آن ذات مقدس این فتح و سایر فتوحات واقع مى شود.

و مادامى که سالک در عالم قلب است و رسوم و تعینات قلبیه در او حکم فرماست باب اسماء و صفات بر او مغلق و منسدّ است. و پس از آن که به تجلیات اسمایى و صفاتى رسوم عالم قلب فانى شد و آن تجلیات صفات قلب و کمالات آن را افنا نمود (فتح مبین) رو دهد و باب اسماء و صفات بر روى او مفتوح گردد و رسوم متقدمه نفسیه و متأخره قلبیه زایل و فانى شود و در تحت غفاریت و ستاریت اسما مغفور گردد.

و گویند اشاره به این فتح است قول خداى تعالى (انّا فتحنا لک فتحاً مبیناً. لیغفر لک الله ما تقدّم من ذنبک و ما تأخّر) ما فتح آشکاراى عالم اسماء و صفات را بر تو نمودیم تا در تحت غفاریت اسماء الهیه ذنوب نفسیه متقدمه و قلبیه متأخره مغفور شود. و این فتح باب (ولایت) است.

و مادامى که سالک در حجاب کثرت اسمایى و تعینات صفاتى است ابواب تجلیات ذاتیه بر روى او مغلق است و چون تجلیات ذاتیه احدیه براى او شود وجمیع رسوم خلقیه و امریه را فانى نماید و عبد را مستغرق در عین جمع نماید (فتح مطلق) شود و ذنب مطلق مغفور گردد; و با تجلى احدى ذنب ذاتى که مبدأ همه ذنوب است ستر شود: وجودک ذنب لایقاس به ذنب. و گویند اشاره به این فتح است قول خداى تعالى (اذا جاء نصرالله و الفتح).

پس با فتح قریب ابواب معارف قلبیه مفتوح شود و ذنوب نفسیه مغفور گردد و با فتح مبین ابواب ولایت و تجلیات الهیه مفتوح گردد و بقایاى ذنوب نفسیه متقدمه و ذنوب قلبیه متأخره آمرزیده شود و با (فتح مطلق) فتح تجلیات ذاتیه احدیه گردد و ذنب مطلق ذاتى مغفور شود.

و باید دانست که فتح قریب و فتح مبین عام است نسبت به اولیا و انبیا و اهل معارف و اما فتح مطلق از مقامات خاصه ختمیه است و اگر براى کسى حاصل شود بالتبعیة و به شفاعت آن بزرگوار واقع مى شود.

از این بیانات معلوم شد که از براى ذنب وگناه مراتبى است که بعضى ازآن از حسنات ابرار شمرده شود و بعضى براى خلّص ذنب. و گویند که رسول اکرم(صلی الله علیه واله) فرموده: (لیران (اولیغان) على قلبى و انى لاستغفر الله فى کلّ یوم سبعین مرّة). این کدرورت توجه به کثرت تواند بود ولى از قبیل خواطر بوده که به زودى زایل مى شده.

و در حدیث است که رسول خدا از هیچ مجلسى بیرون تشریف نمى برد مگر آن که بیست و پنج مرتبه استغفار مى کرد. و از آن احادیث معلوم مى شود که (استغفار) فقط منحصر به گناه منافى عصمت نیست; و (مغفرت) و (ذنب) به اصطلاح عرف عام نیست پس این آیه شریفه منافات با مقام معنویه ندارد.) (34)

 

بطون و لایه هاى فهم قرآن

روایات بسیارى از اهل بیت در مورد ظاهر و باطن قرآن رسیده است از جمله:

(ان القرآن له ظهر و بطن.)

(له ظهر و بطن فظاهره حکم و باطنه علم ظاهره انیق و باطنه عمیق.)

(ان للقرآن ظاهراً و باطناً.)

(ان للقرآن بطناً و للبطن بطن و له ظهر و للظهر ظهر.)

بر اساس این روایات قرآن پژوهان علم ظاهر و باطن را که یکى از علوم قرآنى است مطرح ساخته اند.

در باور امام ـ که برگرفته از روایات معصومین است ـ قرآن ظهر و بطن دارد و چنان که روایات دلالت دارد قرآن هفت یا هفتاد بطن دارد:

(قرآن مراتب دارد هفت بطن یا هفتاد بطن از براى قرآن است.) (35)

(قرآن به هیچ روى از مقوله سمع و بصر نیست ازمقوله الفاظ نیست از مقوله اعراض نیست لکن متنزلش کردند براى ما که کر و کور هستیم تا آن جایى که بشود این کر و کورها هم از آن استفاده بکنند. قرآن مرحله به مرحله از بطنى به بطنى متنزل شد تا این که به صورت الفاظ درآمد.) (36)

دیدگاه هاى گوناگونى درباره امکان فهم بطون قرآن وجود دارد; عده اى یکسره منکر توانایى بشر در فهم بطون هستند و گروهى پیامبر(صلی الله علیه واله) را تنها آشناى با بطون قرآن مى دانند و بعضى افزون بر پیامبر اهل بیت(علیهم السلام) را نیز از آشنایان با بطون قرآن به شمار آورده اند و برخى مدعى اند که با توجه و استفاده از آیات و روایات مى توان به بخشى از بطون قرآن دست یافت.

به اعتقاد امام تنزل قرآن از بطون مختلف و رسیدن به مرحله الفاظ در اصل براى قابل فهم شدن آیات است بنابراین بسیارى از مردم عادى توان دست یابى به بطون قرآن را ندارند:

(قرآن همه چیز دارد احکام شرعیه ظاهریه دارد قصه هایى دارد که لبابش را ما نمى توانیم بفهمیم ظواهرش را درک مى کنیم براى همه هم هست یک چیزى است که همه از آن استفاده مى کنند لکن آن استفاده اى که باید بشود نمى شود آن استفاده را به حسب (انما یعرف القرآن من خوطب به) خود رسول الله مى برد و دیگران محرومند مگر به تعلیم او اولیا هم با تعلیم او.) (37)

(قرآن ازاین بطون تنزل کرده تا جایى که با ما مى خواهد صحبت کند.) (38)

اما این که انسان ها جز پیامبر(صلی الله علیه واله) و اهل بیت(علیهم السلام) راهى به فهم بطون و یا بخشى از بطون قرآن نداشته باشند و فهم همه لایه هاى معرفتى نهفته قرآن ویژه اهل بیت(علیهم السلام) باشد مورد پذیرش امام نیست.

امام معتقدان به این باور را ـ که ما راهى به فهم باطن آیات نداریم ـ اهل ظاهر مى نامد ومى فرماید:

(بعضى اهل ظاهر علوم قرآن را عبارت ازهمان معانى عرفیه عامیه و مفاهیم سوقیه وضعیه مى دانند.) (39)

امام خمینى این نگرش به آیات قرآن را از چند جهت قابل خدشه مى داند:

1. این دیدگاه با آیات قرآن ناسازگار است: آیاتى که مردم را به تدبّر و تأمل و تفکر در آیات الهى فرا مى خواند:

(به همین عقیده تفکر و تدبّر در قرآن نکنند … و آن همه آیاتى که دلالت کند بر آن که تدبّر و تذکر آن لازم یا راجح است و از استناره به نور قرآن فتح ابوابى ازمعرفت شود پس پشت اندازند.) (40)

2. تعبد به ظاهر آیات و چشم پوشى از بطون قرآن با فلسفه نزول قرآن که رساندن انسان به سعادت روحى و جسمى و قلبى و قالبى و به ظاهر و بطون قرآن است ناسازگارى دارد.

(استفاده آنها از این صحیفه نورانیه که متکفل سعادات روحیه و جسمیه و قلبیه و قالبیه است منحصر به همان دستورات صوریه ظاهریه است… گویى قرآن براى دعوت به دنیا و مستلذّات حیوانیه و تأکید مقام حیوانیت و شهوات بهیمیّه نازل شده است.) (41)

3. باور ظاهر گرایان با اعتقاد به اینکه شریعت اسلام آخرین شریعت و قرآن آخرین کتاب الهى است ناسازگار است: (اهل ظاهر بدانند که قصر قرآن را به آداب صوریه ظاهریه و یک مشت دستورات عملیه و اخلاقیه و عقاید عامیه در باب توحید و اسماء و صفات نشناختن حق قرآن و ناقص دانستن شریعت ختمیه است که باید اکمل ازآن تصور نشود و الاّ ختمیت آن در سنت عدل محال خواهد بود. پس چون شریعت ختم شرایع و قرآن ختم کتب نازله و آخرین رابطه بین خالق و مخلوق است باید در حقایق توحید و تجرید و معارف الهیه که مقصد اصلى و غایت ذاتى ادیان و شرایع و کتب الهیه است آخرین مراتب و منتهى النهایه اوج کمال باشد و الا نقص در شریعت که خلاف عدل الهى و لطف ربوبى است لازم آید; و این خود محالى است فضیح و عارى است قبیح که با هفت دریا از روى ادیان حقه لکه ننگش شسته نشود.) (42)

 

نفى نگرش هاى افراطى در زمینه تأویل

دیندارانى هستند که ظواهر را سدى در راه رسیدن به بطون مى دانند و از پیروان خویش مى خواهند با ترک ظاهر به علم باطن برسند. امام در این باره مى نویسد:

(وبعض اهل باطن به گمان خود از ظاهر قرآن و دعوت هاى صوریه آن که دستور تأدّب به آداب محضر الهى و کیفیت سلوک الى الله است ـ و آنها غافل از آن هستند ـ منصرف شوند و با تلبیسات ابلیس لعین و نفس اماره بالسوء از ظاهر قرآن منحرف و به خیال خود به علم باطنیه آن متشبّث هستند.) (43)

و در کتاب شرح دعاء السحر مى نویسد:

(فیقول (الشیطان) : ان العلوم الظاهریة و الأخذ بالکتب الظاهریة السماویة لیس بشیئ و خروج عن الحق و العبارات القالبیّة و المناسک الصوریّة مجعولة للعوام کالانعام و اهل الصورة و اصحاب القشور و اما اصحاب القلوب و المعارف فلیس لهم الاّ الاذکار القلبیّة و الخواطر السریّة التى هى بواطن المناسک و نهایتها و روح العبادات و غایتها و ربّما ینشد لک و یقول:

علم رسمى سـربه سـر قیل است و قــال

نـه از او کیفیتى حـــاصل نه حــال

علم نبود غیر علم عاشقى

مـا بقــى تـلبـیس ابـلیــس شـقـى

الى غیر ذلک من التلبیسات و التسویلات.) (44)

در اندیشه امام این نوع نگرش به قرآن نیز مبناى درستى ندارد چه اینکه راه رسیدن به بطون قرآن فهم ظواهر قرآن و عمل به روش ها و مناسک شریعت است. (راه وصول به باطن از تأدّب به ظاهر است.) (45)

(بدان که هیچ راهى در معارف الهیه پیموده نمى شود مگر آن که ابتدا کند انسان از ظاهر شریعت و تا انسان متأدّب به آداب شریعت حقه نشود هیچ یک از اخلاق حسنه از براى او به حقیقت پیدا نشود و ممکن نیست که نور معرفت الهى در قلب او جلوه کند و علم باطن و اسرار شریعت از براى او منکشف شود. و پس از انکشاف حقیقت و بروز انوار معارف در قلب نیز متأدب به آداب ظاهر خواهد بود و از این جهت دعوى بعضى باطل است که به ترک ظاهر علم باطن پیدا شود.) (46)

(اهل باطن بدانند که وصول به مقصد اصلى و غایت حقیقى جز تطهیر ظاهر و باطن نیست وبى تشبّث به صورت و ظاهر به لبّ و باطن نتوان رسید و بدون تلبّس به لباس ظاهر شریعت راه به باطن نتوان پیدا کرد. پس در ترک ظاهر ابطال ظاهر و باطن شرایع است و این از تلبیسات شیطان جنّ و انس است.) (47)

(هذه کلمة حق ترید بها الباطل فانّ الظاهر المطعون هو الظاهر المنفصل عن الباطن و الصورة المنعزلة عن المعنى فانه لیس بکتاب و لاقرآن. و اما الصورة المربوطة بالمعنى و العلف الموصول بالسرّ فهو المتّبع على لسان الله و رسوله و اولیائه(ع) کیف و علم ظواهر الکتاب و السنة من أجلّ العلوم قدراً و أرفعها منزلة و هو اساس الاعمال الظاهریة و التکالیف الالهیة و النوامیس الشرعیة و الشرایع الالهیة و الحکمة العملیة التى هى الطریق المستقیم الى الاسرار الربوبیة و الانوار الغیبیة و التجلیات الالهیة و لولا الظاهر لما وصل سالک الى کماله و لامجاهد الى مآله. فالعارف الکامل من حفظ المراتب و أعطى کلّ ذى حقّ حقّه و یکون ذاالعینین و صاحب المقامین و النشأتین و قرأ ظاهر الکتاب و باطنه و تدبّر فى صورته و معناه و تفسیر و تأویله فإنّ الظاهر بلا باطن و الصورة بلا معنى کالجسد بلا روح و الدنیا بلا آخرة کما أنّ الباطن لایمکن تحصیله إلاّ عن طریق الظاهر.) (48)

نتیجه این که افراط و تفریط در روى آوردن به فهم باطن قرآن یا روى گردانى از آن هر دو نادرست است و کسانى که چنین کنند (از جاده اعتدال خارج و از نور هدایت به صراط مستقیم قرآنى محروم به افراط و تفریط منسوبند) و باید قرآن پژوه از راه ظواهر قرآن به بطون آیات دست یابد نه ظاهر را فرو نهد و نه باطن را مسدود شمارد.

 

تأدب به ظاهر شرط راه یابى به باطن

امام خمینى درباره نماز مى نویسد:

(بدان که از براى نماز غیر از این صورت معنایى است و غیر از ظاهر باطنى است. و چنانچه ظاهر را آدابى است که مراعات ننمودن آنها یا موجب بطلان نماز صورى یا نقصان آن گردد همین طور از براى باطن آدابى است قلبیه باطنیه که با مراعات ننمودن آنها نماز معنوى را بطلان یا نقصان دست دهد; چنانچه با مراعات آنها نماز داراى روح ملکوتى شود. و ممکن است پس از مراقبت و اهتمام به آداب باطنیه قلبیه شخص مصلى را نصیبى از سرّ الهى نماز اهل معرفت و اصحاب قلوب حاصل شود که آن قرة العین اهل سلوک و حقیقت قرب به محبوب است.)

امام پس از بیان این مطالب و معرفى باطن نماز به خواننده مى نویسد:

(آنچه گفته شد که براى نماز باطن و صورت غیبیه ملکوتیه است علاوه بر آن که موافق ضربى از برهان و مطابق مشاهدات اصحاب سلوک و ریاضت است آیات و اخبار کثیره عموماً و خصوصاً نیز دلالت بر آن دارد و ما به ذکر بعضى از آن این اوراق را متبرک مى کنیم از آن جمله قول خداى تعالى است (یوم تجد کلّ نفس ما عملت من خیر محضراً و ما عملت من سوء تودّ لو أنّ بینها و بینه أمداً بعیداً) (آل عمران/30) آیه شریفه دلالت دارد که هر کس اعمال خوب و بد خود را حاضر مى بیند و صورت باطنیه غیبیه آنها را مشاهده کند.

چنانچه در آیه شریفه دیگر فرماید: ( و وجدوا ما عملوا حاضراً ) (کهف/49) و در آیه دیگر مى فرماید: (فمن یعمل مثقال ذرّة خیراً یره…)(زلزال/7) الخ. دلالت کند بر آن که نفس اعمال را معاینه کند.

و اما احادیث شریفه در این مقام بیشتر از آن است که در این صفحات بگنجد و ما به ذکر بعض آن اکتفا مى کنیم ازآن جمله در وسائل سند به حضرت صادق سلام الله علیه رساند:

قال من صلّى الصلوات المفروضات فى أوّل وقتها و أقام حدودها رفعها الملک الى السماء بیضاء نقیة تقول: حفظک الله کما حفظتنى استودعتنى ملکاً کریماً و من صلاّها بعد وقتها من غیر علّة و لم یقم حدودها رفعها الملک سوداء مظلمة وهى تهتف به ضیّعتنى و لارعاک الله کما لم ترعنى.

دلالت کند بر آن که نماز را ملائکه الله بالا برند به سوى آسمان یا با صورت پاکیزه سفید و آن در وقتى است که در اول وقت بجا آورد و ملاحظه آداب آن نماید; و در این صورت دعاى خیر به نمازگزار کند و یا با صورت تاریک و سیاه و آن در وقتى است که آن را بى عذر تأخیر اندازد و اقامه حدود آن نکند; و در این صورت او را نفرین کند. این حدیث علاوه بر آن که دلالت بر صور غیبیه ملکوتیه کند دلالت بر حیات آنها نیز کند; چنانچه برهان نیز قائم است برآن و آیات و اخبار دلالت بر آن کند چنان که حق تعالى فرماید: (و إنّ الدار الآخرة لهى الحیوان) و به مضمون این حدیث شریف احادیث دیگرى است که ذکر آنها موجب تطویل است.) (49)



22. آداب نماز 

 193ـ192.

23. همان 347.

24. کهف/66.

25. همو آداب نماز 199.

26. همان 200.

27. همان 199.

28. همو شرح حدیث جنود عقل و جهل 311.

29. همو آداب نماز 196 ـ 197.

30. همو شرح چهل حدیث 338.

31. همو صحیفه نور 10/274.

32. همو کشف الأسرار 408.

33. همان 322.

34. همو شرح چهل حدیث 343 ـ 341.

35. همو تفسیر سوره حمد 136.

36. همان 140.

37. همان 138.

38. همان.

39. همان 75.

40. همو آداب نماز 290.

41. همو تفسیر سوره حمد 75.

42. همو آداب نماز 291.

43. همان 290.

44. همو شرح دعاءالسحر 73.

45. همو آداب نماز 290.

46. همو شرح چهل حدیث 70.

47. همو تفسیر سوره حمد 77.

48. همو شرح دعاء السحر 74.

49. همو آداب نماز 3 ـ 4.




نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.