«سَیِّدِی غَیْبَتُکَ نَفَتْ رُقَادِی
اى آقاى من! غیبت تو خواب از دیدگانم ربوده
وَ ضَیَّقَتْ عَلَیَّ مِهَادِی
و بسترم را بر من تنگ ساخته
وَ ابْتَزَّتْ مِنِّی رَاحَةَ فُؤَادِی
و آسایش قلبم را از من سلب نموده است.
سَیِّدِی غَیْبَتُکَ أَوْصَلَتْ مُصَابِی بِفَجَائِعِ الْأَبَدِ
اى آقاى من! غیبت تو اندوه مرا به فجایع ابدى پیوند داده،
وَ فَقْدُ الْوَاحِدِ بَعْدَ الْوَاحِدِ یُفْنِی الْجَمْعَ وَ الْعَدَدَ
و فقدان یکى پس از دیگرى، جمع و شمار را نابود کرده است،
فَمَا أُحِسُّ بِدَمْعَةٍ تَرْقَى مِنْ عَیْنِی
من دیگر احساس نمىکنم اشکى را که از دیدگانم بر گریبانم روان است
وَ أَنِینٍ یَفْتُرُ مِنْ صَدْرِی عَنْ دَوَارِجِ الرَّزَایَا وَ سَوَالِفِ الْبَلَایَا
و نالهاى را که از مصائب و بلایاى گذشته از سینهام سر مىکشد،
إِلَّا مُثِّلَ بِعَیْنِی عَنْ غَوَابِرِ أَعْظَمِهَا وَ أَفْضَعِهَا وَ بَوَاقِی أَشَدِّهَا وَ أَنْکَرِهَا وَ نَوَائِبَ مَخْلُوطَةٍ بِغَضَبِکَ وَ نَوَازِلَ مَعْجُونَةٍ بِسَخَطِک»
جز آنچه را که در برابر دیدگانم مجسّم است و از همهی گرفتاریها بزرگتر و جانگدازتر و سختتر و ناآشناتر است، ناملایماتى که با غضب تو در آمیخته و مصائبى که با خشم تو عجین شده است.
(کمال الدین و تمام النعمة، ج 2، ص 353 )