۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «فرامرزمیرشکارمبارکه» ثبت شده است

میرزا اسماعیل‏ خان ثاقب لویی (ثاقب اصفهانی)

به قلم: فرامرزمیرشکار

میرزا اسماعیل خان لویی متخلص به ثاقب اصفهانی( متولد1231 ه.ش روستای لاو )فرزند شاعر بسیارتوانا وعاشورایی عهدقاجاریه جناب آقای شهاب اصفهانی متخلص به تاج الشعرای لویی ،از شاعران توانای فارسی زبان است که در انواع شعر سروده های زیبایی رابه جامعه ادبی تقدیم نموده است.در غزل سرایی بسیارتوانا بوده است ودرانجمن ادبی شیدا از استادان مسلم به شمار می آمده است. ابیات زیر از اوست:

 

ما را بجز از عشق تو پرداختنی نیست‏

مهر رخت ای مه ز دل انداختنی نیست‏

با جلوه ی  بالای تو سرو چمنی را

سر از در دعوی ، دگر افراختنی نیست‏

از هجر رخ روشن و زلف سیه تو

شام از سحر ثاقب ، بشناختنی نیست

و نیز:

این عاشقان که تن به بلا پروریده‏ اند

از آب و خاک ،مهر و وفا آفریده ‏اند

یکباره دین و دل چو به سودای عشق دوست‏

بفروختند ،هردو جهان را خریده ‏اند

بی‏پرده دیده‏اند پس پرده هرچه هست

‏ تا پرده ی علابق هستی دریده ‏اند

 

مجیداوحدی (یکتا)درمجله وحید- سال۱۳۴۷-شماره۶۰  می نویسد:

"ثاقب مردی متواضع خوش‏محضر و شیرین‏کلام بود او هشتاد و نه‏ سال عمر کرد و در سال 1320 خورشیدی بلاعقب بسرای باقی رفت."

 مقبره ثاقب در تکیه تویسرکانی اصفهان می باشد.

قابل ذکر ویادآوری است:

1-عموی پدر وی میرزا محمد حسین فرزند ملاملک احمدقاضی عسگر  نیز متخلص به ثاقب اصفهانی  بوده است که به امر فتحعلى شاه به نگارش «تاریخ جهان‏آرا» پرداخت. گمان مى‏رود که او «دوازده بند» محتشم کاشانى را مخمس کرده است. قصایدى از او در کتاب «مدایح معتمدیه» آورده شده است. نسخه خطی دیوان وی درکتابخانه ملی ملک  می باشد.

2-در برخی از تذکره ها وی را سمیرمی دانسته اند که علت این این بوده که روستای لاو در زمان حیات شاعر از توابع شهرستان سمیرم محسوب می گردیده است و انتصاب وی ودیگر بزرگان شهرستان مبارکه به سمیرم در حال حاضر پذیرفته نیست.

 

منابع:

 تذکره القبور (146)

تذکره‏ى شعراى معاصر اصفهان (135 -134)

 فرهنگ سخنوران (198).

۰ ۰ ۱ دیدگاه

دراین سکوت

ای غایب از نگاه که نادیده ام تورا

"هم دیده، هم ندیده، پسندیده‌ام تو را"

ادامه مطلب
۱ ۰ ۱ دیدگاه

آن دانشی که نور نگردد چه فایده؟

آن دانشی که نور نگردد چه فایده
آن ثروتی که سور نگردد چه فایده

صدها هزار سال کتاب و مطالعه
نادانی ئی ، که دور نگردد چه فایده

بار درخت فهم ، به میوه است نه به برگ
انسان اگر صبور نگردد چه فایده

هرجا دلی به عشق بلرزد ، بلرز از او
این شور اگر شعور نگردد چه فایده

در عالمی که هرچه در آن نور می شود
گر سنگها بلور نگردد چه فایده

عمری گذشتی از همه آبهای خاک
آن ماهی ات به تور نگردد چه فایده

یک عمر می دوی که به پایان خط رسی
آن خط اگر که جور نگردد چه فایده

نه زر به کف ، نه خدعه و تزویر در دلش
زائر اگر که زور نگردد چه فایده

چشمی اگر که روی دلآرام دیده است
چشم دگر چو کور نگردد چه فایده

تا حشمتش جناب سلیمان برد ز یاد
گر روبرو به مور نگردد چه فایده

در محضر ی که غیر وی و یار نیست کس
عارف اگرحضور نگردد چه فایده

صدها هزار شور به شعر آمده مرا
این شعر اگر شعور نگردد چه فایده






 

۰ ۰ ۰ دیدگاه

هدف ، آوردن روح آینده درزمان حال است

آیاهیچکس می تواند درفرداهم کارکند؟

 جواب درابتدا  منفی است ،انسان هیچ زمانی به غیراز اکنون ندارد اما افرادی هستند که در فردا هم کارمی کنند آنها کسانی هستندکه هدف وبرنامه ریزی دارند ، هدف ، آوردن روح آینده درزمان حال است وبرنامه ریزی ، حرکت در آینده... مردمی که هدف وبرنامه ریزی ندارند مردگان آینده هستند...

فرامرزمیرشکار


۰ ۰ ۰ دیدگاه

ماهی وآب

فرامرزمیرشکارمبارکه "شمین"

 ماهی  به آب گفت  : عزیزم  بدون  تو ...          ...می میرم وبه عشق نهم باز یادبود

می خواست امتحان کندش آب ،رفت و زود    برگشت لیک ماهی بیچاره مرده بود...

۰ ۰ ۰ دیدگاه


آخرین مطلب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات