ای غایب از نگاه که نادیده ام تورا
"هم دیده، هم ندیده، پسندیدهام تو را"
چون جان که غایب است ولی هرچه هست اوست
درهربُتی که جلوه کنی دیده ام تورا
تویوسف منی و من رفته سوی چشم
باهرنسیم خاطره بوئیده ام تورا
ای گل که دست ما به تو هرگز نمی رسد
هرجا خیال می گذرد چیدهام تو را
تنها به زیر روشنی ماهِ باورت
در انتظار خویش تراشیده ام تو را
چون عاشقی که جزبه جنون ره نمی برد
درگریه گریه ها همه خندیده ام تورا
حس می کنم که پیش منی وبسان باد
هرسوکه رو کنم همه بوسیده ام تورا
با آنکه کس جواب دل من نمی دهد
دراین سکوت از همه پرسیدهام تو را