فرامرز میرشکار

نویسنده و صاحب نظر فرهنگی، هنری ، اجتماعی

فرامرز میرشکار

نویسنده و صاحب نظر فرهنگی، هنری ، اجتماعی

سلام خوش آمدید

۱۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «غزل» ثبت شده است

 
ای دریغ از ما که بی باور شدیم
آنقدر ماندیم تا کافر شدیم
غنچه ها گل داده و پرپر شدند
وای ما کز ریشگی بی بر شدیم
نام باران سبزه زاران کرده شان
ما فقط از اشک حسرت تر شدیم
از در و دیوار حکمت می وزید
چشم دل بستیم و  کور و کر شدیم
جان شدند از شوق  جانان جملگی
ما زجان بگذشتگان پیکر شدیم
سنگهای کوچه هم گوهر شدند
ما طلا بودیم و خاکستر شدیم
بس که خود رایی به جان هامان نشست
عاقبت بی راه و بی رهبر شدیم
مصلحت هامان چنان شد پرسکوت
تا که همکار ستم گستر شدیم
از قلم هامان صدایی برنخاست
تا  که آخر هیمه ی اخگر شدیم
بی غزل آنقدر ماندیم ای شمین
 تا که بی دلدار و بی دلبر شدیم
 

فرامرز میرشکار1378

ای غایب از نگاه که نادیده ام تورا

"هم دیده، هم ندیده، پسندیده‌ام تو را"

یک گوشه از زندگی ات گاهی عوض کن ...بفهمی

یک عمر رفتی از آن راه ...راهی عوض کن ...بفهمی

پــر زمـزمـه از خـداست قـرآن

 مـوسیـقـی روح مـاست قـرآن

"پنج" عشق ومهرواول وآغازاست

"هفتاد وهفت"    معنی  پرواز       است

جان منی چه غصه که دربرنبینمت

تاج منی چه شکوه که برسرنبینمت

راز کلیدگمشده،گم شده ،خودندانمش

صفحه ی آتش زده رامن به چه سان بخوانمش؟

شعشعه ی خدانبود اگرنبودفاطمه

جلوه ی کبریا نبوداگرنبودفاطمه

ای دل شکسته درغم زهرا چه می کنی؟

امشب دراین مصیبت عظمی چه می کنی؟

غرق امید وبیم ...دلم

روبه سوی تومستقیم...دلم

وسعت آسمان به هم خورده است

خواب نصف جهان به هم خورده است