در داستان های قرآن، حتی کلمه و حرفی اضافه نیست. مثلاً در داستان حضرت یوسف، هرگز اشاره به نام منطقه، سنّ یوسف، عمق چاه، نام برادران و نام عزیز مصر و نام همسر او نشده است؛ ولی صدها نکته ی اخلاقی، خانوادگی، اعتقادی، حقوقی، تربیتی و ارشادی در آن نهفته است. اساساً قرآن در نقل تاریخ بر نکات اصولی تکیه می کند. به این جمله توجه کنید:
حضرت ابراهیم به عموی خود گفت: این مجسمه ها و بت ها چیست که می پرستید؟ «إِذْ قالَ لِأَبِیهِ وَ قَوْمِهِ ما هذِهِ الَّتماثِیلُ الَّتِی أَنْتُمْ لَها عاکِفُونَ» . این کلام در ظاهر جمله ای است کوتاه که در نقل گفتگوهای ابراهیم علیه السلام با عمویش به چشم می خورد. امّا از این جمله، اصولی ثابت و ماندگار استنباط می شود که ما به بعضی از آنها اشاره می کنیم:
اصل اول: در ارشاد مردم و نهی از منکر، سنّ شرط نیست. زیرا ابراهیم به عموی خود تذکر داد؛
اصل دوم: در نهی از منکر، تعداد شرط نیست. ابراهیم یک تنه دست به تذکر و ارشاد زد؛
اصل سوم: در ارشاد و امر به معروف، از نزدیکان خود شروع کنید. او از عمو شروع کرد؛
اصل چهارم: در نهی از منکر اولویت ها را در نظر بگیرید. در میان منکرات بدترین آنها شرک است که ابراهیم آن را زیر سؤال برد و پرسید: این مجسمه ها و بت ها چیست؟
اصل پنجم: از شیوه های غیرمستقیم غافل نشوید. ابراهیم در قالب سؤال پرسید که این بت ها چیست؟