فرامرز میرشکار

نویسنده و صاحب نظر فرهنگی، هنری ، اجتماعی

فرامرز میرشکار

نویسنده و صاحب نظر فرهنگی، هنری ، اجتماعی

سلام خوش آمدید

۱۸ مطلب با موضوع «غزلیات» ثبت شده است

ازآن زمان که به چشمم نگار زیبا شد
به مهر ورزی او روزگار زیبا شد

هزار گل بدمید و دلم بهار نشد
به ناگهان گلی آمد ، بهار زیبا شد

اگرچه میرشکارم دلم شکار نخواست
نگه به چشم تو کردم ، شکار زیبا شد

فرای مرز زمین و فرای مرز زمان
اگرچه تلخ ولی انتظار زیبا شد..

گل منی و فراقت چو خار اما شکر
برای دیدن روی تو خار زیبا شد

بسان تشنه ی افتاده در بیابان ها
به جای آب ، غبار سوار زیبا شد

هزار سال گذشت و هزار هم کم نیست
یک تو بود که صفر هزار زیبا شد

اگرچه فخرفروشی به مذهبم خوش نیست
به مذهبی که تویی افتخار زیبا شد...



 

آن تمامی که به کام من شد
خود ندانست تمام من شد

آن که چون شیر پی اش می گشتم
آهویی بود که دام من شد

ناگهان مستی و سر مستی ...او
ساقی ای بود که جام من شد

بوسه اش اول و آخر گردید
لب او مهر ختام من شد

او نه یک تن به همه هستی و بس
همه هستیست به نام من شد

واژه ام گشت به شعرم آورد
غزلم گشت کلام من شد

آن دو چشمی که مرا محوم کرد
باعث دور و دوام من شد

گفت با خنده که این سوخته جان
پخته ای بود که خام من شد

ناگهان رفت و تمامم را برد
او ندانست تمام من شد






 

 
ای دریغ از ما که بی باور شدیم
آنقدر ماندیم تا کافر شدیم
غنچه ها گل داده و پرپر شدند
وای ما کز ریشگی بی بر شدیم
نام باران سبزه زاران کرده شان
ما فقط از اشک حسرت تر شدیم
از در و دیوار حکمت می وزید
چشم دل بستیم و  کور و کر شدیم
جان شدند از شوق  جانان جملگی
ما زجان بگذشتگان پیکر شدیم
سنگهای کوچه هم گوهر شدند
ما طلا بودیم و خاکستر شدیم
بس که خود رایی به جان هامان نشست
عاقبت بی راه و بی رهبر شدیم
مصلحت هامان چنان شد پرسکوت
تا که همکار ستم گستر شدیم
از قلم هامان صدایی برنخاست
تا  که آخر هیمه ی اخگر شدیم
بی غزل آنقدر ماندیم ای شمین
 تا که بی دلدار و بی دلبر شدیم
 

فرامرز میرشکار1378

ای غایب از نگاه که نادیده ام تورا

"هم دیده، هم ندیده، پسندیده‌ام تو را"

باغ غم کز خودنهادی یادگاری

می کنم هردم بیادت آبیاری

ای که سرمنشاء روییدن گلهایی تو...

عید باتست همان لحظه که می آیی تو...

 

چیزی عوض نگشته در این داستان هنوز

یوسف ،همان هنوز ، زلیخا همان هنوز

می گفت کسی که  پِیِ فرزانه شدن بود

درعقل هم اندیشه ی دیوانه شدن بود

یک گوشه از زندگی ات گاهی عوض کن ...بفهمی

یک عمر رفتی از آن راه ...راهی عوض کن ...بفهمی

مسعود من برای خدا یک دهن بخند

لبخند تازه کن به میان سخن بخند

پــر زمـزمـه از خـداست قـرآن

 مـوسیـقـی روح مـاست قـرآن

"پنج" عشق ومهرواول وآغازاست

"هفتاد وهفت"    معنی  پرواز       است

جان منی چه غصه که دربرنبینمت

تاج منی چه شکوه که برسرنبینمت

راز کلیدگمشده،گم شده ،خودندانمش

صفحه ی آتش زده رامن به چه سان بخوانمش؟

شعشعه ی خدانبود اگرنبودفاطمه

جلوه ی کبریا نبوداگرنبودفاطمه

ای دل شکسته درغم زهرا چه می کنی؟

امشب دراین مصیبت عظمی چه می کنی؟

غرق امید وبیم ...دلم

روبه سوی تومستقیم...دلم

وسعت آسمان به هم خورده است

خواب نصف جهان به هم خورده است