فقر، دزد لبخندهاست، غارتگر شادی ها، و دشمن پر خشم عاطفه ها

فقر، دزد لبخندهاست، غارتگر شادی ها، و دشمن پر خشم عاطفه ها

وقتی زن، کارنامه پسر کوچکشان را به مرد نشان داد، تا آن وقت باور نکرده بود که روزی می شود از معدل بیست هم نفرت داشت. زن آهسته قول مرد را یادآوری کرد؛ دوچرخه کهنه ای که باید جایزه می داد. مرد به دست های خالی اش خیره شد و به غروری که مدت ها پیش به حراج گذاشته بود. از خودش و زمانه دلش گرفت. سهراب هم از راه رسید، کارنامه را که در دست پدر دید، خندان خودش را در آغوش او انداخت. مرد که هنوز در آتش می سوخت، سهراب ده ساله را از خود راند و به سویی پرت کرد. پسِ سر پسرک، بی دریغ سرخی خون خود را به لب تاقچه داد. سهراب برای همیشه از پدر قهر کرد و به خانه خودش رفت، اورا سر دست بردند...

خیال نیست این، حاصل توهمات یک نویسنده نیست، قصه شاه و پری هم نیست، همین جاست، این خانه و خیابان، کنار همین ساختمان، کنار همین برج های سفید، کنار همین قلب های سیاه.

فقر، توان سوز و جان فرساست؛ چونان سایه دهشتناکی که روز شادکامی را به شب سیاهی پیوند می زند؛ چونان رهزنی که بی رحمانه بر زن و مرد و پیر و جوان و بزرگ و کودک هجوم می آورد و آنان را چون دژخیمی شقاوت پیشه شکنجه می کند. فقر، دزد لبخندهاست، غارتگر شادی ها، و دشمن پر خشم عاطفه ها و مهرورزی ها. فقر، سلامت سوز است و اندوه زا، مرارت آور است و رنجْ سوغات. فقرْ نداری، بدبختی و تلخ کامی است. فقر، قصه بلند بسیاری از غصه هاست.

 مولای متقیان حضرت علی علیه السلام مرگ و آرمیدن در بستر خاک را بهتر از فقر می داند و حتی از فقر با عنوان «مرگ بزرگ» نام می برد. امام باقر علیه السلام هم در دعایی فرموده است: «خدایا! به من چندان روزی مده که سرکش و گستاخ شوم، و به فقر نیز گرفتارم مساز که بدبخت گردم». امام صادق علیه السلام نیز در تلخ کامی فقر، سخن لقمان حکیم را به فرزندش یادآور می شود که: «همه تلخی ها را چشیدم و هیچ چیزی کامم را تلخ تر از فقر نکرد».

۰ ۰ ۰ دیدگاه

دیدگاه‌ها

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.

آخرین مطلب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات