وقتی در گذشته حادثه ایی اتفاق افتاده باشد شبیه آن در آینده نیز اتفاق خواهد افتاد

وقتی در گذشته حادثه ایی اتفاق افتاده باشد شبیه آن در آینده نیز اتفاق خواهد افتاد

حضرت علی علیه السلام خطاب به فرزند گرامیشان در نامه 31 نهج البلاغه فرموده ا ند: « قضایای گذشته را چراغ راه آینده کن واز رهگذر گذشته به آینده استدلال کن، چه حوادث عالم شبیه یکدیگرند و وقتی در گذشته حادثه ایی اتفاق افتاده باشد شبیه آن در آینده نیز اتفاق خواهد افتاد اگر در گذشته دقّت کنی می توانی از آن عبرت بگیری.»از این رو چهار نکته در مورد خوارج و سیره امام علی علیه السلام نسبت به آنها بیان خواهد شد.

نکته یکم: آیا برای انقلاب اسلامی عمر و عاص و معاویه ای در کار نخواهد بود؟

در آخرین روز جنگ صِفّین که نزدیک بود جنگ به نفع امام علی علیه السلام خاتمه یابد، معاویه با مشورت عمروعاص دست به نیرنگ زد و قران ها را برنیزه کردند. امام علی علیه السلام فریاد برآورد: بزنید آنها را، اینها صفحه وکاغذ قرآن را بهانه کرده و می خواهند در پناه لفظ و نوشته های قرآن، خودشان راحفظ کنند و بعد به همان روش ضدّ قرآنی خود ادامه دهند. کاغذ و جلد قرآن در مقابل حقیقت آن، ارزش و احترامی ندارد. حقیقت و جلوه راستین قرآن منم.

عده ی زیادی گفتند ما با قرآن نمی جنگیم. ما برای احیای آن می جنگیم؛ اینها که خود تسلیم قرآنند؛ پس جنگ چه معنایی دارد. هر چه حضرت علی علیه السلام تلاش کرد به این عده بفهماند این یک حقه است که معاویه سوار کرده تاجان خود را با نوشته های روی پوست حفظ کند؛ این جماعت نفهمیدند که نفهمیدند. امام به ناچار حکمیت را قبول کرد که خواسته ی خوارج بود ولی جالب اینکه درپایان این داستان، حضرت علی علیه السلام را مقصر دانسته و بر او خروج کرده و اعلان جنگ کردند. خوارج گفتند: کسی از ماست که معتقد باشد هم عثمان کافر است، هم علی، و هم کسانی که تسلیم حکمیت شدند. خود ماهم کافر شدیم؛ ولی توبه کردیم و فقط هر کسی که توبه کند، مسلمان است! آیا برای انقلاب اسلامی عمر و عاص و معاویه ای در کار نخواهد بود؟ آیا جمهوری اسلامی ایران توطئه ها یی از جنس کیدهای عمرو عاص و معاویه، تجربه نخواهد کرد؟ اگر جواب مثبت است در کدام زمینه ها خواهد بود؟ چگونه باید کید آنها را باطل کرد؟

نکته دوم: دو شرط مهم امر به معروف ونهی از منکر

امر به معروف و نهی از منکر، دو شرط اساسی دارد: «بصیرت در دین» و بصیرت در عمل ولی از اصول خوارج این بود که امر به معروف و نهی از منکر هیچ شرطی ندارد.آنان علاوه بر این که بصیرت دینی نداشتند، منکر بصیرت در عمل هم بودند و امر به معروف و نهی از منکر را تکلیفی تعبدی می دانستند.

وقتی امام علی علیه السلام از آنها نام می برد، آنها را مردمی معتقد ولی جاهل و قشری معرّفی می کند. آنان معتقد بودند اگر مسلمان یک دروغ بگوید، اصلاً او کافر است، نجس است و مسلمان نیست. اگر یک بار غیبت بکند یا شراب بخورد، از دین اسلام خارج است. انان علی علیه السلام را نیز کافر می دانستند و به همین دلیل یاغی شدند و در یاغی شدنشان هم یک اصول بسیار خشک و خشنی را پیروی می کردند، آنان می گفتند: فقط ما مسلمانیم؛ چون دیگران مسلمان نیستند، از آنها نمی توانیم زن بگیریم و به آنها نباید زن بدهیم، از قصّابی آنهانباید گوشت بخریم، و بالاتر این که کشتن زنان و اطفال آنها جایز است.آنان در خارج شهر خیمه ای زدند و کشتارو غارت راشروع کردند. صحابه ای از پیامبر و زنش را دیدند از او خواستند که از امام علی علیه السلام تبری بجوید و چون حاضر به این کار نشد او را به اتهام کفر به قتل رساندند و شکم زنش را با نیزه دریدند. کسانی که از مفسران واقعی قرآن که اهل بیت هستند فاصله بگیرند مثل خوارج در منجلاب جهل و تعصب و فساد فرو خواهند رفت.حتی به کفر معصوم حکم خواهند کرد! علاوه بر این باید به دو شرط اساسی امربه معروف و نهی از منکر بیش از این توجه شود.

نکته سوم: دموکراسی امام علی علیه السلام

خوارج خلافت ابوبکر و عمر، عثمان و امام علی علیه السلام را صحیح می دانستند، اما می گفتند: عثمان از اواخر سال ششم خلافتش، تغییر مسیر داده و مصالح مسلمین را نادیده گرفته است و لذا از خلافت معزول بوده و چون ادامه داده است کافر و واجب القتل بوده است، وعلی چون مسئله تحکیم را پذیرفته و سپس توبه نکرده است، او نیز کافر و واجب القتل بوده است و لذا از خلافت عثمان از سال هفتم و از خلافت علی بعد از تحکیم، تبرّی می جستند. با این حال امیرالمؤمنین با خوارج در منتهی درجه آزادی و دموکراسی رفتارکرد.به همین دلیل با این که زمام امور در دست امام بود و هرگونه اعمال سیاستی برایش مقدور بود همچون سایر افراد با آنها رفتار کرد و از زندان کردن و شلاق زدن ویا قطع کردن بیت المال آنها خود داری کرد.

خوارج در همه جا در اظهار عقیده آزاد بودند و حضرت و اصحابش با عقیده آزادبا آنان رو به رو می شدند و صحبت می کردند، طرفین استدلال می کردند، استدلال یکدیگر را جواب می گفتند.

آنان می آمدندو در جلوی چشم دیگران به امام علی علیه السلام جسارت و اهانت می کردند و امام علی علیه السلام حلم می ورزید. امام بر بالای منبر صحبت می کرد، یک کسی سؤالی کرد، امام علیه السلام فوری جواب بسیار عالی به او داد که اسباب حیرت و تعجّب همه شد. یکی از خوارج گفت: «قاتلَهُ اللّه ما افْقَهَهُ؛خدا بکشد این را، چه قدر داناست؟!» اصحابش خواستند او را اذیت کنند امام مانع شد. امام علی علیه السلام در حالی که خلیفه مسلمین بود و امام جماعت بود علاوه بر این که به اتهام کفر و شرک به او اقتدا نمی کردند، به اذیت و آزار او روی می آوردند. روزی که امام علی علیه السلام مشغول قرائت حمد و سوره بود،یکی از خوارج به نام ابن الکوّاء آمد باصدای بلند این آیه قرآن را به عنوان کنایه به علی، خواند وَ لَقَدْ اُوحِیَ اِلَیْکَ وَ اِلَی الَّذینَ مِنْ قَبْلِکَ لَئِنْ اَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ وَلَتَکُونَنَّ مِنَ الخاسِرینَ.» این آیه خطاب به پیغمبر است که: به تو و هم چنین پیغمبران قبل از تو وحی شد که اگر مشرک شوی،اعمالت از بین می رود و از زیانکاران خواهی بود.

ابن الکوّاء با خواندن این آیه خواست به علی علیه السلام گوشه بزند که سوابق تو را دراسلام می دانیم؛ اوّل مسلمان هستی؛ پیغمبر تو را به برادری انتخاب کرد؛ در لیلةالمبیت فداکاری درخشانی کردی و در بستر پیغمبر خفتی، خودت را طعمه شمشیرها قراردادی و بالأخره خدمات تو به اسلام قابل انکار نیست، امّا خدا به پیغمبرش هم گفته اگر مشرک شوی، اعمالت به هدر می رود، و چون تو اکنون کافر شدی، اعمال گذشته را به هدر دادی. امام علی علیه السلام به احترام قرآن، سکوت کرد تا آیه را به آخر رساند. همین که به آخر رساند، علی نماز را ادامه داد. باز ابن الکوّاء آیه را تکرار کرد و بلافاصله علی سکوت نمود. علی سکوت می کرد، چون دستور قرآن است که: « وَ اِذا قُرِی ءَالْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ اَنصِتُوا»؛ و هنگامی که قرآن خوانده می شود،گوش فرا دهید و خاموش شوید. بعد از چند مرتبه ای که آیه را تکرار کرد و می خواست وضع نماز را به هم زند، علی این آیه راخواند: «فَاصْبِرْ اِنَّ وَعْدَاللّه حَقٌّ وَلایَسْتَخِفَّنَّکَ الَّذینَ لایُوقِنُونَ»؛ صبر کن وعده خدا حقّ است و خواهد فرارسید. این مردم بی ایمان و یقین، تو را تکان ندهند و سبک سارت نکنند.علی علیه السلام دیگر به وی اعتنا نکرد و به نماز خود ادامه داد. این خود درسی بسیار بزرگ است که در مقابل افراد نادان تا چه اندازه بایدسعه ی صدر داشت.برای این که مخالف ولایت را به موافق و معاند را به مخالف و موافق را به عاشق ولایت تبدیل کنیم چه باید کرد؟

نکته چهارم: ضرورت تعقل و تفکر

در میان جهل هایی که بشر گرفتار آن است، بدترین آن، جمود و قشری گری است؛اگر کسی علت قتل هایی که در تاریخ رخ داده است را ریشه یابی کند، شاید تعداد کسانیکه با تیغ جمود و جهالت به قربانگاه رفته اند، کمتر از عوامل دیگر نباشد یا بیشترباشد. شاید علت اینکه قرآن کریم انسان ها را پس از نزول آیات الهی به تعقل و تفکردعوت می کند، این است که ریشه جمود و جهالت و قشری گری را در میان دینداران برکند. پیامبر اسلام بارها جامعه را ازجاهلان متنسک هشدار داد. کسی به نام ابن ملجم مرادی که حاضر است شخصی مانند علی بن ابیطالب علیه السلام را در هنگام نماز ترور کند و زشت ترین کار را به حساب خدا گذارد، درون مایه ای جزخشونت و جهالت ندارد. شمشیر ابن ملجم شمشیر نفاق و کفر نبود بلکه شمشیر یک دیندارنادان بود. شهید مطهری می گوید: اگر می خواهید بفهمید جمود با دنیای اسلام چه کرده است، همین موضوع را در نظر بگیرید که علی ابن ابیطالب را چی کشت؟ یک وقت می گوییم علی بن ابیطالب را کی کشت؟ و یک وقت می گوییم علی علیه السلام را چی کشت؟ اگر بگوییم علی علیه السلام را کی کشت، البته ابن ملجم مرادی و اگر بگیم علی را چی کشت، باید بگوییم جمود و خشک مغزی و خشکه مقدسی». (اسلام و مقتضیات زمان، ص68)

۰ ۰ ۰ دیدگاه

دیدگاه‌ها

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.

آخرین مطلب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات